کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رهنمای پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
رهنمای
لغتنامه دهخدا
رهنمای . [ رَ ن ُ / ن ِ / ن َ ] (نف مرکب ) رهنما. راهنمای . راهنما. رهنما. دلیل . هادی . رهبر. (یادداشت مؤلف ). نماینده ٔ راه . (شرفنامه ٔ منیری ) : خداوند نام و خداوند جای خداوند روزی ده رهنمای . فردوسی .گرفتند نفرین بر آن رهنمای به زخمش فکندند هری...
-
واژههای مشابه
-
بی رهنمای
لغتنامه دهخدا
بی رهنمای . [ رَ ن ِ / ن ُ ] (ص مرکب ) (از: بی + رهنمای ) رجوع به بی رهنما و رهنما و رهنمای شود.
-
جستوجو در متن
-
بی رهنما
لغتنامه دهخدا
بی رهنما. [ رَ ن َ / ن ِ / ن ُ ] (ص مرکب ) بدون رهنمای و هادی . (ناظم الاطباء). بی رهنمای .
-
نیکی ده
لغتنامه دهخدا
نیکی ده . [ دِه ْ ] (نف مرکب ) منان . نعمت بخشنده . معطی . نیکی دهش : خداوند نیکی ده و رهنمای خداوند جای و خداوند رای . فردوسی .ولیکن به نیروی گیهان خدای خداوند نیکی ده و رهنمای . فردوسی .به یزدان گرای و سخن زو فزای که اوی است نیکی ده و رهنمای .فردوس...
-
براستا
لغتنامه دهخدا
براستا. [ ب ِ ] (ص ، اِ) رهنمای دانا و هشیار. (آنندراج ).
-
صغیرة
لغتنامه دهخدا
صغیرة. [ ص َ رَ ](ع ص ) تأنیث صغیر. رجوع به صغیر شود. || گناه خرد. (مهذب الاسماء). مقابل کبیرة : اقرار کرده بر گنه خود به سرّ و جهرنی شرم از صغیره و نه از کبیره ننگ . سوزنی .به یک صغیره مرا رهنمای شیطان بودبه صد کبیره کنون رهنمای شیطانم . سوزنی .رجو...
-
سگالش گری
لغتنامه دهخدا
سگالش گری . [ س ِل ِ گ َ ] (حامص مرکب ) مشورت و رأی زدن : سپهدار چین از سر هوش و رای سگالشگری کرد با رهنمای .نظامی .
-
آباد جای
لغتنامه دهخدا
آبادجای . (اِ مرکب ) آباد بوم . آبادی : بپرسید از آن سرشبان راه شاه کز ایدر کجایابم آرامگاه چنین داد پاسخ که آباد جای نیابی مگر باشدت رهنمای .فردوسی .
-
شیرویه
لغتنامه دهخدا
شیرویه . [ رو ی َ ] (اِخ ) نام پهلوانی معاصر با فریدون . (فرهنگ لغات ولف ). شیروی : به یک دست شیدوش جنگی به پای چوشیرویه شیراوژن رهنمای .فردوسی .
-
پاسخ سرای
لغتنامه دهخدا
پاسخ سرای . [ س ُ س َ ] (نف مرکب ) جواب دهنده . پاسخ ده . پاسخ گوی . پاسخ گذار. جواب آورنده : نهاده بدو گوش پاسخ سرای پر اندیشه شد ز آن سخن رهنمای . فردوسی .فرستاده آمد همان رهنمای دل و گوش بیژن بپاسخ سرای . فردوسی . || معبّر. گذارنده ٔ خواب : چو باب...
-
گرم رفتن
لغتنامه دهخدا
گرم رفتن . [ گ َ رَ ت َ ] (مص مرکب ) تند رفتن . سریع رفتن : برفت گرم و به دستور گفت کز پی من تو لشکر و بنه را رهنمای باش و بیار.فرخی .
-
نهانی گشای
لغتنامه دهخدا
نهانی گشای . [ ن ِ / ن َ گ ُ ] (نف مرکب ) کنایه از منجم و ستاره شناس . (آنندراج ). رازگشا. غیب گو : سوم فیلسوفی نهانی گشای که باشد به راز فلک رهنمای .نظامی .
-
نیروده
لغتنامه دهخدا
نیروده . [ دِه ْ ] (نف مرکب ) کمک دهنده . مددکار. یاری کننده . تقویت کننده : پسر بایدی پیشم اکنون به پای دلارای و نیروده و رهنمای . فردوسی .نیروده تست ناف خرچنگ عشرتگه تو دهان ضیغم .خاقانی .