کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رهن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
رهن
لغتنامه دهخدا
رهن . [ رَ ] (اِخ ) دهی از بخش جویمند شهرستان گناباد. دارای 630 تن سکنه . آب آن از قنات است و محصول عمده ٔ آنجا غلات و زعفران و راهش ماشین رو می باشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
-
رهن
لغتنامه دهخدا
رهن . [ رَ ] (ع اِ) گروی . ج ، رِهان ، رُهون ، رُهن ، رَهین ، رُهُن . (ازمنتهی الارب ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء). آنچه در مقابل اخذ چیزی نزد کسی گذاشته شود. ج ، رهان ، رهین ، رهن . (از تاج العروس ). گرو . (ترجمان القرآن ) (ناظم الاطباء) (دهار) (از...
-
رهن
لغتنامه دهخدا
رهن . [ رَ ] (ع مص ) گرو کردن چیزی را نزد کسی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). گرو کردن و گرو دادن . (غیاث اللغات ). || بلند کردن زبان را و بازداشتن از ذکر خیر آن را.(از منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب...
-
رهن
لغتنامه دهخدا
رهن . [ رَ هََ ] (اِخ ) دهی از بخش قمصر شهرستان کاشان . دارای 260 تن سکنه . آب آن از دو رشته قنات است و محصول عمده ٔ آنجا غلات و حبوب و میوه ، خربزه و هندوانه و صنایع دستی زنان قالیبافی و راه آن فرعی است . عده ای برای تأمین معاش کارگری به تهران می ر...
-
رهن
لغتنامه دهخدا
رهن . [ رِ ] (ع اِ) برابر: هو رهن مال ؛ آن برابر مال است . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
رهن
لغتنامه دهخدا
رهن . [ رُ ] (ع اِ) ج ِ رَهن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به رهن شود.
-
رهن
لغتنامه دهخدا
رهن . [ رُ هَُ ] (ع اِ) ج ِ رَهن . (منتهی الارب ) (دهار) (ناظم الاطباء). رجوع به رَهن شود.
-
واژههای مشابه
-
رهن الافاعی
لغتنامه دهخدا
رهن الافاعی . [ رَ نُل ْ اَ ] (ع اِ مرکب ) اخیون . (یادداشت مؤلف ). رجوع به اخیون شود.
-
رهن کاریز
لغتنامه دهخدا
رهن کاریز. [ رَ ] (اِخ ) دهی از بخش فدیشه ٔ شهرستان نیشابور. دارای 174 تن سکنه . آب آن از قنات و محصول عمده ٔ آنجا غلات و راهش اتومبیل رو می باشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
-
جستوجو در متن
-
رهون
لغتنامه دهخدا
رهون . [رُ ] (ع اِ) ج ِ رَهن . (منتهی الارب ) (دهار) (آنندراج ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به رهن شود.
-
رهانا
لغتنامه دهخدا
رهانا. [ رُ ] (اِ) راهون . رُهن . فرع آدم . (یادداشت مؤلف ).
-
پنساره
لغتنامه دهخدا
پنساره . [ ] (اِخ ) محلی در مشرق چاه رهن و ناحیه ٔ جنوبی بم کرمان .
-
گرو بازستدن
لغتنامه دهخدا
گرو بازستدن . [ گ ِ رَ / رُو س ِ ت َ دَ ] (مص مرکب ) فک کردن مورد رهن . مورد رهن را گرفتن . ستدن آنچه نزد کسی به گرو نهاده است در مقابل پرداخت وام . اِفتِکاک . (تاج المصادر بیهقی ).