کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رها شدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
رها شدن
لغتنامه دهخدا
رها شدن . [ رَ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) نجات یافتن . خلاص گشتن (از قید و بند). (یادداشت مؤلف ) (فرهنگ فارسی معین ). آزاد شدن . یله گشتن . (یادداشت مؤلف ). طلاق ؛ رها شدن از قید نکاح . (از منتهی الارب ). رها شدن زن از شوهر. (ترجمان القرآن ) (از دهار) (از...
-
واژههای مشابه
-
رها جستن
لغتنامه دهخدا
رها جستن . [ رَ ج ُ ت َ ] (مص مرکب ) رهایی جستن . خلاصی خواستن : چو تنگ اندر آمد برش اژدهاهمی جست مرد جوان زو رها. فردوسی .گر نشد غره بدین صندوقهاهمچو قاضی جوید اطلاق و رها.مولوی .
-
رها کردن
لغتنامه دهخدا
رها کردن . [ رَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) آزاد کردن . خلاص کردن . نجات دادن . واکردن . (ناظم الاطباء) : به دو بوسه رها کن این دل از گرم و خباک تا به منت احسان باشد احسن اﷲ جزاک . رودکی .رها کرد از بند کاوس راهمان گیو و گودرز و هم طوس را. فردوسی .چو از دژ ر...
-
رها کردنی
لغتنامه دهخدا
رها کردنی . [ رَ ک َ دَ ] (ص لیاقت مرکب ) دست برداشتنی .شایسته ٔ رها کردن . قابل آزاد کردن . لایق یله کردن .
-
جانب کسی رها کردن
لغتنامه دهخدا
جانب کسی رها کردن . [ ن ِ ب ِ ک َ رَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) ترک حمایت او کردن . رعایت وی نکردن . و رجوع به جانب شود.
-
جستوجو در متن
-
املاص
لغتنامه دهخدا
املاص . [ اِم ْ م ِ ] (ع مص ) رَستن و فوت شدن . (منتهی الارب ) (از آنندراج ). رها شدن وناپدید شدن . (ناظم الاطباء). و رجوع به انملاص شود.
-
ول شدن
لغتنامه دهخدا
ول شدن . [ وِش ُ دَ ] (مص مرکب ) در تداول ، آزاد شدن . رها شدن . || افتادن چیزی از دست . || سرگردان و ولگرد شدن . || سقوط کسی یا چیزی (از بالا به پائین ). (از فرهنگ لغات عامیانه ٔ جمال زاده ).
-
گسختن
لغتنامه دهخدا
گسختن . [ گ ُ س ِ ت َ ] (مص ) مخفف گسیختن . شکستن . || شکافتن . || دریدن . || دفع نمودن . || سست گردانیدن . || جدا کردن . || رها کردن . || شکافته شدن . || شکسته شدن . || رها شدن . || سست گشتن . (ناظم الاطباء). برای تمام معانی رجوع به گسیختن شود.
-
شفردن
لغتنامه دهخدا
شفردن . [ ش ُ ف ُدَ ] (مص ) آزاد شدن و رها گردیدن . (ناظم الاطباء).
-
جابیدن
لغتنامه دهخدا
جابیدن . [ دَ ] (مص ) در یادداشت خط مؤلف لغت نامه بنقل از بیانکی این کلمه بمعنی خود را بخوشی رها کردن و تنبلی نمودن و بی حالی آمده است . مؤلف فرهنگ ناظم الاطباء آرد: سست شدن . || هولناک گشتن . || ترسیدن . || ناراضی بودن . || آزرده شدن . || پشیمان ش...
-
نارستنی
لغتنامه دهخدا
نارستنی . [ رَ ت َ ] (ص لیاقت ) که رستنی نیست . که رها شدن نتواند. که نجات یافتن نتواند. مقابل رستنی .
-
برستن
لغتنامه دهخدا
برستن . [ ب ِ رَ ت َ ] (مص ) رستن . رهایی یافتن . رها شدن . خلاص شدن . مستخلص شدن . نجات یافتن . تخلص : گمان برد کز بخت وارون برست نشد بخت وارون از آن یک بدست . ابوشکور.تنی چند از موج دریا برست رسیدند نزدیکی آبخست . عنصری .و رجوع به رستن شود.- برستن ...
-
فراغ افتادن
لغتنامه دهخدا
فراغ افتادن . [ ف َ اُ دَ ] (مص مرکب ) رها شدن . رهیدن . آسوده شدن : چون از ذکر انساب و تواریخ فرس فراغ افتاد... (فارسنامه ٔ ابن بلخی ). رجوع به فراغ شود.