کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رهابة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
رهابة
لغتنامه دهخدا
رهابة. [ رَ ب َ ] (ع اِ) رُهابَة. رَهّابَة. رُهّابَة. استخوان دامن سینه که استخوان خنجری گویند. (ناظم الاطباء). استخوان دامن سینه . (از صراح اللغة) (از آنندراج ). غضروفی چون استخوان زیر سینه مشرف به شکم آویخته . (از ترجمه ٔ قاموس ). رُهابة. حرمازی ها...
-
رهابة
لغتنامه دهخدا
رهابة. [ رَهَْ ها ب َ ] (ع اِ) رَهابَة. (اقرب الموارد) (از منتهی الارب ). رجوع به رَهابَة شود.
-
رهابة
لغتنامه دهخدا
رهابة. [ رُ ب َ ] (ع اِ) رَهابَة. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به رَهابَة شود.
-
رهابة
لغتنامه دهخدا
رهابة. [ رُهَْ ها ب َ ] (ع اِ) رَهابَة. (اقرب الموارد) (از منتهی الارب ). رجوع به رَهابَة شود.
-
واژههای همآوا
-
رحابت
لغتنامه دهخدا
رحابت . [ رَ ب َ ] (ع اِمص ) رَحابة. وسعت . پهناوری : چه مسالک اوهام را نهایت رحابت و مناهج افهام را غایت فسحت در قصص و اخبار باشد. (تاریخ بیهق ص 11). و رجوع به رحابة شود.
-
رحابة
لغتنامه دهخدا
رحابة. [ رَ ب َ ] (ع مص ) رحب . (منتهی الارب ). فراخ و گشاد گردیدن . (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). فراخ گردیدن . (آنندراج ). فراخ شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (مصادر اللغه ٔ زوزنی ): رحب بک المکان ؛ فراخ شد جای تو. رحبتک الدار؛ فراخ شد خانه ٔ تو...
-
جستوجو در متن
-
رهاب
لغتنامه دهخدا
رهاب .[ رَ ] (ع اِ) ج ِ رهابة. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد) رجوع به رهابة شود.
-
غرضوف
لغتنامه دهخدا
غرضوف . [ غ ُ ] (ع اِ) کرکرانک که بخورند آن را، و آن نرمه ٔ بینی و شانه ، و سر استخوان پهلو و سینه ، و استخوان بالای درون گوش باشد. غضروف به تقدیم الضاد مثله . ج ، غَراضیف . (منتهی الارب ) (آنندراج ). هو کل عظم رخص یؤکل و هو مارن الانف ، و نغض الکتف...
-
موری
لغتنامه دهخدا
موری . (ص نسبی ) منسوب به مور. || حرکت موری ، کوشش موری ، حرکت و کوشش چون مور، ضعیف و آهسته . (از یادداشت مؤلف ). || (اِ) راهگذر آب باشد. (از ناظم الاطباء) (جهانگیری ). آبراهه . رهابه . رهاب . راهگذر آب باشد در زیر زمین . (برهان ). رهگذر آب صحن ، و ...