کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رنگ به رنگ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
مهع
لغتنامه دهخدا
مهع. [ م َهََ ] (ع مص ) برگردیدن رنگ روی و رنگ به رنگ شدن ازعوارض دشوار. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
فیروزجی
لغتنامه دهخدا
فیروزجی . [ زَ ] (ص نسبی ) منسوب به فیروزج . فیروزه ای . || به رنگ فیروزه . رنگ آبی روشن .
-
ادغیمام
لغتنامه دهخدا
ادغیمام . [ اِ ] (ع مص ) دیزه گردیدن به رنگ . به رنگ دیزه گردیدن . (منتهی الارب ).
-
قفائی
لغتنامه دهخدا
قفائی . [ ق َ ] (ص نسبی ) بنفش بسیار روشن . بنفش کم رنگ به رنگ گل کاسنی .
-
شیت
لغتنامه دهخدا
شیت . [ ی َ ] (از ع ، اِ)شیة. هر رنگ مخالف رنگ عمده ٔ یک شی ٔ. || علامت . نشان . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به شیة شود.
-
درفام
لغتنامه دهخدا
درفام . [ دُ ] (ص مرکب ) مانند در. درآسا. دُرمانند. به رنگ دُر : رنگ خم عیسی است باده ٔ گلرنگ جام اشک تر مریم است ژاله ٔ درفام صبح .خاقانی .
-
شیرفام
لغتنامه دهخدا
شیرفام . (ص مرکب ) شیری رنگ . به رنگ شیری . (یادداشت مؤلف ). || شیربام . قسمی از فیروزه که رنگ شیر دارد و آنرا لبنی نیز نامند. فیروزج . (یادداشت مؤلف ). رجوع به شیربام شود.
-
مکمد
لغتنامه دهخدا
مکمد. [ م ُ م َ ] (ع ص ) تغییر رنگ یافته . تیره رنگ . گرفته رنگ : هرگاه که سودا با خون آمیخته بود رنگ بول رنگی بود گرفته و به تازی آن را مکمد گویند. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ).
-
زرزوری
لغتنامه دهخدا
زرزوری . [ زُ ری ی ] (ع ص نسبی ) به رنگ سبز. (منتهی الارب ). || لکه دار و نقطه دار مانند سار. (ناظم الاطباء). چیزی که به رنگ زرزور (رنگ سار) باشد. (از اقرب الموارد).
-
شکرفام
لغتنامه دهخدا
شکرفام .[ ش َ ک َ ] (ص مرکب ) شکری . شکری رنگ . به رنگ شکر. سپید که کمی به زردی زند. (یادداشت مؤلف ) : نقاب شکرفام بندد هوا راچو صبح از شکرخنده دندان نماید. خاقانی .و رجوع به شکری شود.
-
لعل گشتن
لغتنامه دهخدا
لعل گشتن . [ ل َ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) سرخ رنگ شدن . رنگ سرخ گرفتن : سپردند اسبان همه خون لعل همی پای پیلان به خون گشته لعل .فردوسی .
-
وارنگ
لغتنامه دهخدا
وارنگ . [ رَ ] (اِ) خیار بزرگ و معوج . || ترنج و لیموی بزرگ . || درخت نارنج . (ناظم الاطباء). || در ترکیب رنگ وارنگ کلمه به معنی رنگارنگ ، رنگ بارنگ ، رنگ رنگ است . || وارنگ در ترکیب وارنگ زدن ، عکس ، مخالف ، مقابل ، معنی میدهد: هر رنگی زدیم وارنگ آن...
-
زمت
لغتنامه دهخدا
زمت . [ زُم ْ م َ ] (ع اِ) مرغی است که رنگ به رنگ می گردد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). مرحوم دهخدا در یادداشتی آن را معادل «شوکا» فرانسوی دانسته و در یادداشتی دیگر آرد: مرغی چون کلاغی کوچک با قدی نازک تر و کشیده تر با ...
-
واکسی
لغتنامه دهخدا
واکسی . (ص نسبی ) کسی که با مزد به کفش واکس می زند. (فرهنگ نظام ). یرندج یعنی آن که کفش را به رنگ سیاه رنگ می کند. (ناظم الاطباء). که کفش را واکس زند. که شغل اوواکس زدن کفش مردم است . واکس زن . || (اِ مرکب ) جای واکس زدن . محل کسب و کار واکسی و واکس ...
-
صبح فام
لغتنامه دهخدا
صبح فام . [ ص ُ ] (ص مرکب ) صبح رنگ . به رنگ صبح . سپید. روشن : چه شد که بادیه بربود رنگ خاقانی که صبح فام شد از راه و شامگون آمد. خاقانی .یوسف من گرگ مست باده به کف صبح فام وز دو لب باده رنگ سرکه فشان از عتاب . خاقانی .ناخن سیمین سمن صبح فام برده ز ...