کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رنگینکمان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
رنگین کمان
لغتنامه دهخدا
رنگین کمان .[ رَ ک َ ] (اِ مرکب ) قوس قزح . (از برهان قاطع). به معنی قوس قزح است که آن را کمان شیطان می گفته اند. (آنندراج ). آژفنداک . رجوع به آژفنداک شود : ابر آمده از هر طرف ، رنگین کمان کرده به کف .خاقانی (از آنندراج ).
-
رنگین
لغتنامه دهخدا
رنگین . [ رَ ] (ص نسبی ) (از: رنگ + ین ، پسوند نسبت ) دارای رنگ . ملون . دارای صبغ. (ناظم الاطباء). مُصَبَّغ. بارنگ . رنگی : نابسوده دودست رنگین کردناچشیده به تارک اندر تاخت . رودکی .پوپک دیدم بحوالی سرخس بانگک بربرده به ابر اندراچادرکی دیدم رنگین بر...
-
کمان
لغتنامه دهخدا
کمان . [ ] (اِخ ) از دیه های کوزدر. (تاریخ قم ، ص 141).
-
کمان
لغتنامه دهخدا
کمان . [ ک َ ] (اِ) معروف است و به عربی قوس خوانند. (برهان ). ترجمه ٔ قوس و مبدل خمان مرکب از «خم » و «ان » که کلمه ٔ نسبت است و کشیده و خمیده و سخت و نرم و گسسته پی و کژابرو و بازوشکن از صفات و ابرو از تشبیهات اوست و به دمشق و چاچ و افراسیاب و رستم ...
-
تبسم رنگین
لغتنامه دهخدا
تبسم رنگین . [ ت َ ب َس ْ س ُ م ِ رَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) تبسم نمکین . تبسم شیرین : مکن تبسم رنگین بسوی من هر دم که هست خانه ٔبلبل خراب خنده ٔ گل . محمدقلی سلیم (از بهار عجم ) (از آنندراج ).رجوع به تبسم و دیگر ترکیب های آن شود.
-
رنگین دهلوی
لغتنامه دهخدا
رنگین دهلوی . [ رَگی ن ِ دِ ل َ ] (اِخ ) (سعادت یارخان ...) از شعرای فارسی گوی هندوستان بود و منظومه ای بنام مهر و ماه بزبان فارسی سرود و نیز او را اشعار فراوان بزبان اردو است . وی بسال 1251 هَ . ق . بسن 80سالگی درگذشت . رجوع به فرهنگ سخنوران و تذکره...
-
رنگین شدن
لغتنامه دهخدا
رنگین شدن . [ رَ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) رنگی شدن . ملون شدن . بارنگ شدن . انصباغ . (تاج المصادر بیهقی ). رجوع به رنگین و رنگین کردن شود.
-
رنگین کردن
لغتنامه دهخدا
رنگین کردن . [ رَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) رنگی کردن . ملون کردن . بارنگ کردن . || رنگ و روی دادن . بارونق کردن . رجوع به رنگین شود.
-
رنگین بان
لغتنامه دهخدا
رنگین بان .[ رَ گیم ْ ] (اِخ ) دهی است از دهستان رومشکان بخش طرهان شهرستان خرم آباد واقع در 42هزارگزی جنوب غربی کوهدشت و 42هزارگزی غرب راه خرم آباد به کوهدشت . در جلگه واقع است و آب و هوای معتدل دارد و دارای 120 تن سکنه ٔ شیعه است که از طایفه ٔ بازون...
-
روباه رنگین
لغتنامه دهخدا
روباه رنگین . [ هَِ رَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) روباه رنگ برنگ . روباه رنگارنگ . روباهی که پوست او ملون و برنگهای گوناگون باشد : شنیدم که روباه رنگین به روس خودآرای باشد چو چشم خروس . نظامی .و رجوع به روباه شود.
-
باد رنگین
لغتنامه دهخدا
باد رنگین . [ دِ رَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از شعر و بیت است که قصیده و غزل و قطعه و رباعی باشد. (برهان ). کنایه از شعر و غزل . (شرفنامه ٔ منیری ). کنایه از شعر نوشته اند لیکن چنین نیست بلکه اطلاق آن بر سبیل تخیل است و درین هر دو معنی فرقی اس...
-
باغ رنگین
لغتنامه دهخدا
باغ رنگین . [ غ ِ رَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از دنیاست . (آنندراج ) (مجموعه ٔ مترادفات ).
-
خاک رنگین
لغتنامه دهخدا
خاک رنگین . [ ک ِ رَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) طَلا. (برهان قاطع) (انجمن آرای ناصری ) (آنندراج ). || نقره . (برهان قاطع) (انجمن آرای ناصری ) (آنندراج ). || گلزار و لاله زار. (برهان قاطع). گلشن . (انجمن آرای ناصری ). گلبن . (آنندراج ). || آدمی زاد. (ب...
-
کمان کشی
لغتنامه دهخدا
کمان کشی . [ ک َ ک َ ] (اِخ ) تیره ای از طایفه ٔ چرام (قسمت دوم از چهار بنیچه ٔ ایل جاکی کوه کیلویه ٔ فارس ) (از فرهنگ جغرافیای سیاسی کیهان ص 89).
-
کمان کشی
لغتنامه دهخدا
کمان کشی . [ ک َ ک َ / ک ِ ] (حامص مرکب ) عمل کمان کش . (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به کمان کش شود.