کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رنگارنگ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
رنگارنگ
لغتنامه دهخدا
رنگارنگ . [ رَ رَ ] (ص مرکب ) مختلف الالوان و گوناگون . (ناظم الاطباء). به الوان مختلف . برنگهای گوناگون . رنگ برنگ . بچندرنگ مختلف . به الوان . با رنگهای بسیار : آن پر از لاله های رنگارنگ وین پر از میوه های گوناگون . سعدی (گلستان ).- رنگارنگ کردن ؛...
-
جستوجو در متن
-
لونالون
لغتنامه دهخدا
لونالون . [ل َ / لُو ل َ / لُو ] (ص مرکب ) رنگارنگ : هزاران میوه رنگارنگ و لونالون و گوناگون نگویی تا نهان او را که در شاخ شجر دارد.ناصرخسرو.
-
گوناگون شدن
لغتنامه دهخدا
گوناگون شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) متنوع شدن . مختلف شدن . || رنگارنگ شدن . رجوع به گوناگون شود.
-
رنگارنگی
لغتنامه دهخدا
رنگارنگی . [ رَ رَ ] (حامص مرکب ) برنگهای گوناگون بودن . مختلف الالوان بودن . رجوع به رنگارنگ شود.
-
کاخول
لغتنامه دهخدا
کاخول . (اِ) مرغ سار رنگارنگ و ملخ خوار. (ناظم الاطباء).
-
انگییون
لغتنامه دهخدا
انگییون . [ اَ] (اِ) قطعه ای از ابریشم رنگارنگ . (ناظم الاطباء).
-
رنگ و وارنگ
لغتنامه دهخدا
رنگ و وارنگ . [ رَ گ ُرَ ] (ص مرکب ، از اتباع ) رنگارنگ . رنگ برنگ . رنگ دردرنگ . رنگ رنگ و به رنگهای مختلف . به الوان گوناگون . رجوع به رنگارنگ و رنگ برنگ و رنگ دررنگ و رنگ رنگ شود.
-
گلین
لغتنامه دهخدا
گلین . [ گ ِ ] (اِ) بافته ای است رنگارنگ ، پارسی نیست و همان صحیفه ٔ مانی است که نقوش گوناگون داشته . (آنندراج ).
-
کلاچه گاو
لغتنامه دهخدا
کلاچه گاو. [ ک َ چ َ / چ ِ ] (اِمرکب ) گاو سپید و سیاه و رنگارنگ . (ناظم الاطباء).
-
گوناگون کردن
لغتنامه دهخدا
گوناگون کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) گوناگون گردانیدن . متنوع ساختن . رنگارنگ گردانیدن . رجوع به گوناگون شود.
-
دوستنده
لغتنامه دهخدا
دوستنده . [ ت َ دَ / دِ ] (ص مرکب ) گل بهم پیچیده و رنگارنگ . (ناظم الاطباء).
-
مثمج
لغتنامه دهخدا
مثمج . [ م ُ م ِ] (ع ص ) آن که رنگارنگ نگار کند بر جامه ها. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
لائی
لغتنامه دهخدا
لائی . (اِ) حشو جامه از پارچه . || نوعی از بافته ٔ ابریشمی که در گجرات بافند و ساده و رنگارنگ هر دو نیکوست . (آنندراج ).
-
ربشاء
لغتنامه دهخدا
ربشاء. [ رَ ] (ع ص ، اِ) مؤنث اربش . (ناظم الاطباء). زمین بسیارگیاه . (منتهی الارب ) (آنندراج ).- ارض ربشاء و برشاء ؛ سرزمین پرگیاه رنگارنگ .- سنة ربشاء و رمشاء و برشاء ؛ سال پرگیاه رنگارنگ . (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).