کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رندی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
رندی
لغتنامه دهخدا
رندی . [ رِ ] (حامص ) رند بودن . در حالت و هیئت و افکار و عقاید چون رندان بودن . زیرکی و غداری و نیرنگ سازی : نخواهی بیش و نپسندی ز فرزندان بسیارت مگرآن را کز او ناید به جز بدفعلی و رندی . ناصرخسرو.بعون اﷲ نه ای معروف و مشهورچون عوّانان به قلاّشی و ر...
-
رندی
لغتنامه دهخدا
رندی .[ رَ ] (ص نسبی ) جلادهنده و هموارکننده . || (اِ) براده . خاک اره . (ناظم الاطباء) (اشتینگاس ).
-
واژههای مشابه
-
علی رندی
لغتنامه دهخدا
علی رندی . [ ع َ ی ِ رُ ] (اِخ ) ابن محمدبن ابراهیم بن عبداﷲبن مالک بن عباد نفزی رندی مالکی ، مشهور به ابن عباد. رجوع به علی نفزی شود.
-
علی رندی
لغتنامه دهخدا
علی رندی . [ ع َ ی ِ رُ ] (اِخ ) ابن محمدبن علی بن محمد حضرمی رندی اشبیلی اندلسی ، مشهور به ابن خروف و مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی اشبیلی شود.
-
علی رندی
لغتنامه دهخدا
علی رندی . [ ع َ ی ِ رُ ] (اِخ ) ابن حسن رندی (امیرامام جلال الدین ...). وی در زمان حمله ٔ چنگیزخان به بخارا، مقدم و مقتدای سادات ماوراءالنهر بود، و عطاملک جوینی در تاریخ جهانگشا نام وی را آورده است . رجوع به تاریخ مفصل ایران ، مغول چ عباس اقبال ص 29...
-
جستوجو در متن
-
علی
لغتنامه دهخدا
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن حسن رندی (امیر امام جلال الدین ...). رجوع به علی رندی شود.
-
ناقلائی
لغتنامه دهخدا
ناقلائی . [ ق ُ ] (حامص مرکب ) زرنگی . شیطنت . بدجنسی . حقه بازی . گربزی . زیرکی . رندی . عمل و صفت ناقلا.
-
ناهوشمندانه
لغتنامه دهخدا
ناهوشمندانه . [ م َدا ن َ / ن ِ ] (ص نسبی ، ق مرکب ) نابخردانه . غیرعاقلانه . ابلهانه . || نه از روی رندی و زیرکی .
-
علی
لغتنامه دهخدا
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن محمدبن ابراهیم بن عبداﷲبن مالک بن عباد نفزی رندی مالکی ، مشهور به ابن عباد. رجوع به علی نفزی شود.
-
علی
لغتنامه دهخدا
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن محمدبن علی بن محمد حضرمی رندی اشبیلی اندلسی ، مشهور به ابن خروف و مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی اشبیلی شود.
-
علی حضرمی
لغتنامه دهخدا
علی حضرمی . [ ع َ ی ِ ح َ رَ ] (اِخ ) ابن محمدبن علی بن محمد حضرمی رندی اشبیلی اندلسی ، مشهور به ابن خروف و مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی اشبیلی شود.
-
علی اندلسی
لغتنامه دهخدا
علی اندلسی . [ ع َ ی ِ اَ دُ ل ُ ] (اِخ ) ابن محمدبن علی بن محمد حضرمی رندی اشبیلی اندلسی ، مشهور به ابن خروف و مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی اشبیلی شود.
-
نمدپوشی
لغتنامه دهخدا
نمدپوشی . [ ن َ م َ ] (حامص مرکب ) نمد پوشیدن . (فرهنگ فارسی معین ). عمل نمدپوش و صفت نمدپوش . کنایه از درویشی و پشمینه پوشی و نیز کنایه از رندی و عیاری است . رجوع به نمدپوش شود.