کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رنج و راحت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
رنج برگرفتن
لغتنامه دهخدا
رنج برگرفتن . [ رَ ب َ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) زحمت کشیدن .رنج برداشتن . رجوع به رنج برداشتن شود : یکی رنج برگیر از ایدر بروببر نامه ٔ من بر شاه نو.فردوسی .
-
جستوجو در متن
-
راحت
لغتنامه دهخدا
راحت . [ ح َ ] (ع اِمص ) راحة. شادمانی . (منتهی الارب ). شادمانی و آسایش و سرورکه بحصول یقین حادث شود. (آنندراج ). آرام . آسایش . (غیاث اللغات ) (شعوری ). نقیض تعب . (اقرب الموارد). سبات . (ترجمان القرآن جرجانی ترتیب عادل ) : شادیت باد چندان کاندر جه...
-
راحت رساندن
لغتنامه دهخدا
راحت رساندن . [ ح َ رَ / رِ دَ ] (مص مرکب ) آسوده کردن . شاد کردن . (آنندراج ). آسایش دادن : گرم راحت رسانی ور گزایی محبت بر محبت می فزایی . سعدی (بدایع).راحت از مال وی بخلق رسان تا همه عمر و دولتش خواهند. سعدی .پسر را نکو دار و راحت رسان که چشمش نما...
-
خار و ترنج
لغتنامه دهخدا
خار و ترنج . [ رُ ت ُ رَ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) کنایه از رنج و راحت است چنانکه گویند که معلوم نیست فردا از خار و ترنج کدام یک در پیش آید.
-
ندانا
لغتنامه دهخدا
ندانا. [ ن َ ] (نف مرکب ) نادان . ناداننده . جاهل . مقابل دانا. رجوع به دانا شود : شد به صحرا برون ندانا مرداز پی رفع رنج و راحت درد.سنائی .
-
کام و دام
لغتنامه دهخدا
کام و دام . [ م ُ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) بد و خوب .خوب و زشت . نیک و بد. پستی و بلندی و امثال آن . (یادداشت مؤلف ). شیرین و تلخ . راحت و رنج : گذشته بر او بر بسی کام و دام یکی تیز پایی «ودانوش » نام .عنصری .
-
جان فرسا
لغتنامه دهخدا
جان فرسا. [ ف َ ] (نف مرکب ) جانفرسای . جانفرساینده : اگرچه رنج غربت جانفرسا است اما تفرج بلدان و مشاهده ٔ غرائب جهان راحت افزا بود. (کلیله و دمنه ). آه جانفرسا اگر در سینه نشکستی مرااینکه جان فرسودم از آه آسمان فرسودمی . خاقانی .رجوع به جانفرسای شود...
-
خورشیدسواران
لغتنامه دهخدا
خورشیدسواران . [ خوَرْ / خُرْ س َ ] (اِ مرکب ) سحرخیزان . شب بیداران . عیسی رتبگان . (از ناظم الاطباء) (از برهان قاطع) : سایه ٔ خورشیدسواران طلب رنج خود و راحت یاران طلب . نظامی .|| فرشتگان . (برهان قاطع)(ناظم الاطباء). || مقربان پادشاه . || آنان که ...
-
نیران
لغتنامه دهخدا
نیران . (ع اِ) جمع نور است . رجوع به نور شود. || جمع نیر است . رجوع به نیر شود. || جمع نار است . رجوع به نار شود : آن همه نور و راحت و نعمت وین همه رنج و ظلمت و نیران . ناصرخسرو.به نیران شوق اندرونش بسوخت حیا دیده بر پشت پایش بدوخت . سعدی .چشم بد دور...
-
سایه پرورده
لغتنامه دهخدا
سایه پرورده . [ ی َ / ی ِ پ َرْ وَ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) نازپرورده . رنج نادیده . براحت زیسته . آنکه زندگی آسوده و آرام و راحت و بی دغدغه داشته باشد : او چو خاشاک سایه پرورده سیلش از کوه پیش در کرده . نظامی (هفت پیکر ص 244).سایه پرورده را چه طاقت آن...
-
سباحت
لغتنامه دهخدا
سباحت . [ س ِ / س َ ح َ ] (از ع ، مص ) شناوری . (غیاث ). شناه . شناو کردن : زیرکی آمد سباحت در بحارکم رهد غرقست او پایان کار. (مثنوی ).هر که را قدرت سباحت دست دهد رنج امروز از بهر راحت همه ٔ عمر تحمل باید کرد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ). چنانکه می اندیشی...
-
تن آسانی
لغتنامه دهخدا
تن آسانی . [ ت َ ] (حامص مرکب ) آسودگی . آسایش تن . فراغت . رفاه . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). تناسانی و تناسائی ، نوازش و آسایش بدنی . (ناظم الاطباء). راحت و آرام . (غیاث اللغات ) : از او بی اندهی بگزین و شادی با تن آسانی به تیمار جهان دل را چرا باید ک...
-
واعظی
لغتنامه دهخدا
واعظی . [ ع ِ ] (اِخ ) حکیم محمدبن محمد البلخی الواعظی مکنی به ابوبکر از شعرا و وعاظ بلخ است و اکثر اشعار او درباره ٔ توحید و فضایل صحابه و اوصاف یاران گزیده ٔ پیغمبر (ص ) است . این چند بیت نموداری از اشعار وی است :نی از زحل بدی و نه نیکی ز مشتری هست...
-
سیاحت
لغتنامه دهخدا
سیاحت . [ ح َ ] (ع مص ) سیر کردن . رفتن بر زمین . (غیاث ) (از آنندراج ). گردش . بگشتن . (نصاب الصبیان ). رفتن در زمین . (دهار). سفر و سیر و گردش در روی زمین از شهری بشهری رفتن . مسافرت . زیارت . جهان گردی . جهان پیمایی . کیهان نوردی : تنی چند از روند...