کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رنجش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
رنجش
لغتنامه دهخدا
رنجش . [ رَ ج ِ ] (اِمص ) آزردگی . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). رنجیدگی . || اندوه . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). دلتنگی . ملالت . (ناظم الاطباء). ملال .- رنجش آمیز ؛ آمیخته به ملالت و اندوه : رفیق این سخن بشنید و بهم برآمد و برگشت و سخنهای رنجش آمیز گفت...
-
واژههای مشابه
-
دندان رنجش
لغتنامه دهخدا
دندان رنجش . [ دَ رَ ج ِ ] (اِ مرکب ) آنچه وقت استماع سخن اول از عروس به عروس دهند چنانچه رونما وقت دیدن روی به او دهند، و این از اهل زبان به تحقیق پیوسته . (آنندراج ) : چو از لب عقد مروارید راندی به دندان رنجش اول دل ستاندی .اشرف (از آنندراج ).
-
جستوجو در متن
-
ازنب
لغتنامه دهخدا
ازنب . [ اَ ن َ ] (اِ) رنجش . (برهان ) (جهانگیری ) (شعوری ). رنجیدن .
-
آزار نمودن
لغتنامه دهخدا
آزار نمودن . [ ن ُ / ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) اظهار رنجش کردن : از ما نه بحقیقت آزاری نمود. (تاریخ بیهقی ).
-
اذات
لغتنامه دهخدا
اذات . [ اَ ] (ع مص ، اِمص ) اَذاة. اَذی ̍. اَذیّت . رنجش . رنجه . رنجه شدن . (مؤید الفضلاء). || رنجه کردن . (مؤید الفضلاء).
-
اذاة
لغتنامه دهخدا
اذاة. [ اَ ] (ع مص ، اِمص ) اَذات . اذیت . رنجش . آزار. رنج . آنچه از او آزار یابند.
-
زار کردن
لغتنامه دهخدا
زار کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) ضعیف کردن کسی را. نژند کردن . ناتوان ساختن : گفت رنجش چیست زخمی خورده است گفت جوع الکلب زارش کرده است .مولوی (مثنوی ).
-
شکررنجی
لغتنامه دهخدا
شکررنجی . [ ش َ ک َرْ، رَ ] (حامص مرکب ) آزردگی و رنجشی که میان دوستان گاهی واقع شود.(غیاث ). شکرآب . (آنندراج ). رنجش و کدورت . شکررنگی . (غیاث ) (آنندراج ). و رجوع به شکرآب و شکررنگی شود.
-
شکررنگی
لغتنامه دهخدا
شکررنگی . [ ش َ ک َرْ، رَ ] (حامص مرکب ) حالت و کیفیت شکررنگ . (فرهنگ فارسی معین ). || شکررنجی . (غیاث ) (آنندراج ). آزردگی میان دوستان . رنجش . (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به شکررنجی و شکرآب شود.
-
رنجیدگی
لغتنامه دهخدا
رنجیدگی . [ رَ دَ / دِ ] (حامص ) رنج دیدگی . تعب دیدگی . رنجش . || دلتنگی . آزردگی خاطر. دلگیری . (ناظم الاطباء) : اگر خواهی از رنجیدگی دور باشی آنچه نرود مران . (قابوسنامه ). || اندوه . ملالت . (ناظم الاطباء).
-
لایعرف هراً من بر
لغتنامه دهخدا
لایعرف هراً من بر. [ ی َ رِ ف ُ هَِ رْ رَن ْ م ِ ب ِرر ] (ع جمله ٔ فعلیه ) او نمیشناسد رنج رسان را از راحت رسان یا گربه را از موش یا نافرمانبردار را از فرمانبردار یا رنجش را از اکرام یا گربه بچه را از روباه بچه .
-
اسم معنی
لغتنامه دهخدا
اسم معنی . [ اِ م ِ م َ نا ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) اسم چون قائم بغیر و وجود آن به دیگری بسته باشد، آنرا اسم معنی گویند: رنجش ، دانش ، سپیدی ، سیاهی ، انسانیت . و آن مقابل اسم ذات است . رجوع به اسم ذات شود.
-
بسر زلف صحبت داشتن
لغتنامه دهخدا
بسر زلف صحبت داشتن . [ ب ِ س َ رِ زُ ص ُ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) کنایه از پریشان و تیره روز بودن . (غیاث ) (آنندراج ). پریشان بودن و کردن . (مجموعه ٔ مترادفات ص 76). || اظهار رنجش نمودن . (غیاث ) (آنندراج ).