کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رمه یار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
رمه یار
لغتنامه دهخدا
رمه یار. [ رَ م َ / م ِ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) چوپان . شبان . رمیار. رمه بان . رمه دار. گله بان .
-
واژههای مشابه
-
رمة
لغتنامه دهخدا
رمة. [ رُم ْ م َ ] (ع اِ) هر چیز پوسیده . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || پیشانی . (منتهی الارب ). || همگی . (ناظم الاطباء). جملگی : اعطاه الشی ٔ برمة؛ ای بجملة. (از متن اللغة). || سائر. و الاصل ان رجلاً دفع الی آخر بعیراً بحبل فی عنقه فقیل لکل ...
-
رمة
لغتنامه دهخدا
رمة. [ رُم ْ م َ / رُ م َ ] (اِخ ) ابومنصور گوید: بطن الرمة وادی معروفی است در بالای نجدو بعضی گویند بطن الرمة منزلی است ازآن ِ مردم کوفه ودیگری گوید رمة دشت عظیمی است در نجد که در آن چند رودبار می ریزد. (از معجم البلدان چ بیروت ج 3 ص 72).
-
رمة
لغتنامه دهخدا
رمة. [ رُم ْ م َ/ رِم ْ م َ ] (ع اِ) رسن پوسیده . (منتهی الارب ). قطعه ای پوسیده از رسن . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (از معجم متن اللغة). ج ، رِمام ، رُمَم . (متن اللغة).
-
رمة
لغتنامه دهخدا
رمة. [رِم ْ م َ ] (ع اِ) استخوان پوسیده . (منتهی الارب ). استخوانهای پوسیده . (از اقرب الموارد) (از معجم متن اللغه ). ج ، رِمَم ، رِمام . و یقال : اﷲ یحیی الرمم ؛ ای العظام البالیة. (اقرب الموارد). || مورچه ٔپردار. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (م...
-
رمه شدن
لغتنامه دهخدا
رمه شدن . [ رَ م َ / م ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) جمع شدن . گرد آمدن . در یک جا مجتمع گشتن . در جایی مخصوص فراهم آمدن . رمه گشتن . رجوع به رمه گشتن شود : پزشکان و اخترشناسان همه تو گفتی به هندوستان شد رمه .فردوسی .
-
رمه گشتن
لغتنامه دهخدا
رمه گشتن . [ رَ م َ / م ِ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) جمع شدن . گرد آمدن . رجوع به رمه شدن شود : که فردا ز مصر و حوالی همه زن ومرد را گشت باید رمه .فردوسی .
-
رمه چاه
لغتنامه دهخدا
رمه چاه . [ رَ م َ ] (اِخ ) دهی است از بخش قشم شهرستان بندرعباس واقع در 15هزارگزی باختر قشم و پنج هزارگزی شمال راه مالرو قشم و صلخ . جلگه و گرمسیر است .دارای 850 تن سکنه ٔ شیعه و سنی است . زبانشان فارسی و عربی است . آب آن از چاه و باران تأمین می شود...
-
ماه رمه
لغتنامه دهخدا
ماه رمه . [ رَ م َ / م ِ ] (اِ مرکب ) آلتی باشد درودگران را که بدان چوب را سوراخ کنند و آن را پرماه نیز خوانند. (فرهنگ جهانگیری ). به معنی برماه که درودگران بدان چوب سوراخ کنند، لیکن این لغت شاهد می خواهد. (فرهنگ رشیدی ). برماه را گویند و آن آلتی باش...
-
جستوجو در متن
-
رمیار
لغتنامه دهخدا
رمیار. [ رَم ْ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) شبان . گله بان . (برهان ). رامیار. رمه بان . (آنندراج ). رمه یار : منم رمیار پایت آرمیده که سازم خاک پایت کحل دیده .نزاری (از آنندراج ).
-
رامیار
لغتنامه دهخدا
رامیار. (اِ مرکب ) چوپان و گوسپندچران . (ناظم الاطباء). شبان . (آنندراج ) (از برهان ) (از جهانگیری ) (از رشیدی ) (انجمن آرا). اصل این لغت رمه یار بوده یعنی ؛ ایلخی بان و رمه بان و بعضی گفته اند رمه در اصل رامه است یعنی ؛ رام شبان و مطیع او که آنرا رم...
-
شبان
لغتنامه دهخدا
شبان . [ ش ُ / ش َ ] (اِ) چوپان را گویند که چراننده و محافظت کننده ٔ گوسفند باشد و او را به عربی راعی خوانند. (برهان قاطع). رشیدی در فرهنگ و هدایت صاحب انجمن آرا و به تبع اخیر صاحب آنندراج گوید: چوپان که اکثر در شب گله را پاسبانی کند ضد روزبان و شبان...
-
باره
لغتنامه دهخدا
باره . [ رَ / رِ ] (پسوند) بصورت پسوند در ترکیب با کلمات به معنی دوست دارنده و حریص آید. غلام باره ؛ یعنی پسردوست . بمعنی دوست هم آمده . (برهان ) (دِمزن ) (غیاث ).بمعنی دوست که در بار مذکور شد. (انجمن آرا). کلمه ٔنسبت نیز هست که افاده ٔ معنوی دوست دا...