کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رمز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
رمز
لغتنامه دهخدا
رمز. [ رَ ] (ع مص ) اشارت کردن به لب یا به ابرو یا به چشم . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). به لب یا به چشم یا به ابرو یا به دهن یا به دست یا به زبان اشارت کردن . (منتهی الارب ). اشاره کردن به لبها یا چشم یا ابروان و یا دهان و ثعالبی در فقه اللغةآن را...
-
رمز
لغتنامه دهخدا
رمز. [ رَ / رُ / رَ م َ ] (ع اِ) اشاره یا ایماء. ج ، رموز. (از اقرب الموارد). اشارت به دست یا به چشم یا به ابرو یا به لب . (دهار). به لب یا چشم یا به ابرو یا به دهن یا به دست یا به زبان اشاره کردن . (منتهی الارب ). اشاره یا کنایه است که در جمیع کتب م...
-
رمز
لغتنامه دهخدا
رمز. [ رُ ] (ع ص ، اِ) ابل رمز؛ شتران فربه . (منتهی الارب ). در شتر به معنی چاق و فربه است ، گویا مفرد آن ارمز باشد. (از اقرب الموارد).
-
واژههای همآوا
-
رمض
لغتنامه دهخدا
رمض . [ رَ ] (ع مص ) پیکان در میان دوسنگ نهادن و بدان کوفتن تا تنک گردد. (تاج المصادر بیهقی ). گذاشتن سرنیزه و پیکان را میان دو سنگ املس و کوفتن آن تا نازک گردد. (از اقرب الموارد). تیز کردن پیکان را در میان دو سنگ هموار. (از ناظم الاطباء). || گوسفند ...
-
رمض
لغتنامه دهخدا
رمض . [ رَ م َ ] (ع مص ) گرم شدن روز. (تاج المصادر بیهقی ) (دهار). سخت گرم شدن روز. (از منتهی الارب ). شدت یافتن حرارت روز. (از اقرب الموارد) (از متن اللغه ). || سوختن پای از گرمای زمین . (تاج المصادر بیهقی ). سوخته شدن پای از گرمی زمین . (زوزنی ). س...
-
جستوجو در متن
-
فظ
لغتنامه دهخدا
فظ. [ ف َ ] (رمز) رمز فظاهرٌ. (یادداشت مؤلف ).
-
والظ
لغتنامه دهخدا
والظ. [ وَظظ ] (اِ رمز) رمز است «والظاهر» را. (یادداشت مرحوم دهخدا).
-
رمزشناس
لغتنامه دهخدا
رمزشناس . [ رَ ش ِ ] (نف مرکب ) شناسنده ٔ رمز. واقف بر رمز. دقیقه شناس . اشاره شناس . (آنندراج ). کسی که عالم به رموز باشد. (ناظم الاطباء). رجوع به رمز شود.
-
یق
لغتنامه دهخدا
یق . [ ی ُ ] (علامت اختصاری ) رمز یُقال ُ. رمز است در کتابت و در خواندن ، «یُقال ُ» خوانده شود. (یادداشت مؤلف ).
-
ة
لغتنامه دهخدا
ة. [ ت / تاء ] (ع اِ) در کتب لغت رمز است از قریه و در کتب حدیث رمز است «ترمذی » صاحب صحیح را.
-
دی
لغتنامه دهخدا
دی . (رمز) در کتب رجال شیعه رمز است اصحاب هادی علیه السلام را. (یادداشت مؤلف ).
-
رمزی
لغتنامه دهخدا
رمزی . [ رَ ] (ص نسبی ) منسوب به رمز. سِرّی . نهانی و پوشیده . آنچه برمز باشد. رجوع به رمز شود.
-
و
لغتنامه دهخدا
و. [ وَ ] (اِخ ) در علم نجوم علامت و رمز برج میزان است .