کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رمادی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
رمادی
لغتنامه دهخدا
رمادی . [ رَ ] (اِخ ) رجوع به ابوجعفر رمادی در همین لغت نامه و الانساب سمعانی شود.
-
رمادی
لغتنامه دهخدا
رمادی . [ رَ ] (اِخ ) شهری است در عراق و مرکز استان دیلم است و در نزدیکی فرات بین عراق و سوریه قرار دارد. (از اعلام المنجد).
-
رمادی
لغتنامه دهخدا
رمادی . [ رَ ] (اِخ ) یوسف بن هارون الکندی ، مکنی به ابوعمر. ترجمه ٔ حال او را حافظ ابوعبداﷲ الحمیدی در کتاب «جذوة المقتبس » آورده و چنین نویسد: «گویا یکی از اجداد وی از مردمان «رمادة» (موضعی در مغرب ) بوده است . و او شاعری است بسیارشعر و سریعالقول و...
-
رمادی
لغتنامه دهخدا
رمادی . [ رَ] (ص نسبی ) منسوب به رماد و رمادة. خاکستری . تیره . خاکسترگون . خاکستررنگ . رجوع به «گرگ دیزه » شود. || دارویی است مخصوص چشم از ترکیبهای قدیم که سازنده ٔ آن معلوم نیست . اشک چشم و رطوبتهای غریبه را خشک می کند و موجب قوت باصره و معالج درد ...
-
واژههای مشابه
-
ابوجعفر رمادی
لغتنامه دهخدا
ابوجعفر رمادی . [ اَ ج َ ف َ رِ رِ ] (اِخ ) کنیت مقدمی بزمان سامانیان که خود را برابر ابوالحسن سیمجور داشتی و چند بار بفرمان سلاطین سامانی قصد غور کرد لکن او را کاری برنیامد. (از تاریخ بیهقی ).
-
جستوجو در متن
-
ابوعمر
لغتنامه دهخدا
ابوعمر. [ اَ ع ُ م َ ] (اِخ ) یوسف بن هارون الکندی القرطبی . شاعر معروف به رمادی . رجوع به رمادی ... شود.
-
خاکستری
لغتنامه دهخدا
خاکستری . [ ک ِ ت َ ] (ص نسبی ) برنگ خاکستر. رنگ سربی . رنگ سنجابی . اَقتَم . (اقرب الموارد). رَمادی ّ. اَشهَب . شهباء. عَوهَق . (تاج العروس ).
-
یحیی
لغتنامه دهخدا
یحیی . [ ی َح ْ یا ] (اِخ ) ابن هذیل بن حکم بن عبدالملک بن اسماعیل تمیمی قرطبی معروف به کفیف ، ادیب و شاعر بود. در اواسط قرن چهارم به سوی مشرق آمد و رمادی شاعر و جز وی از محضر او کسب فیض کردند. او بیش از 90 سال زندگی کرد و به سال 389 هَ . ق . درگذشت ...
-
قاص
لغتنامه دهخدا
قاص . [ قاص ص ] (اِخ ) احمدبن حسن بن عمران ، مکنی به ابوبکر. داستانگوی و از مردم بغداد است . وی از احمدبن منصور رمادی و محمدبن اسحاق صیانی روایت دارد و احمدبن فرح بن حجاج از او روایت کند. شلاج گوید که به سال 334هَ . ق . از وی روایت شنیده است . (الانس...
-
جرجانی
لغتنامه دهخدا
جرجانی . [ ج ُ ] (اِخ ) عبدالرحمان بن محمدبن علی بن زهیرقرشی مکنی به ابوسعید. راوی بود و از پدر خود و از سعدان بن نصر و احمدبن منصور رمادی روایت کرد و ابوبکر اسماعیلی و ابواحمدبن عدی و جزآن دو از او روایت دارند. وی بسال 316 هَ . ق . در گذشت . (از تار...
-
حامد
لغتنامه دهخدا
حامد. [ م ِ ](اِخ ) ابن احمدبن هیثم بن خالد، مکنی به ابوحسین بزاز. از احمدبن منصور رمادی روایت کند، و ابوجعفر یقطین از او روایت آرد. ابن قانع گوید که حامد بزاز در سال 328 هَ . ق . وفات یافت . (تاریخ بغداد ج 8 ص 171).
-
زباری
لغتنامه دهخدا
زباری . [ زَب ْ با ] (اِخ ) محمد مکنی به ابوعبداﷲبن زیادبن زبارکلبی از علماء حدیث و اهل بغداد است . بواسطه ٔ شرفی از قطامی نقل حدیث کرده و احمدبن منصور رمادی از او روایت دارد. زباری اشعار بسیار روایت کرده و در نقل حدیث (برطبق گفته ٔ ابن اثیر) ثقه نیس...
-
اشیب
لغتنامه دهخدا
اشیب . [ اَش ْ ی َ ] (اِخ ) لقب ابوعلی حسن بن موسی الاشیب بود که اصلاً از مردم خراسان بشمار میرفت ولی در بغداد سکونت داشت و سپس امر قضای بلاد شام را بر عهده گرفت و در ری درگذشت . وی از محمدبن عبدالرحمن بن بی دینو (کذا) و شیبان بن عبدالرحمن مؤدب و شع...