کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رق پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
مرق
لغتنامه دهخدا
مرق . [ م َ رَق ق ] (ع اِ) یکی از دو طرف و دو پره ٔ بینی . (از اقرب الموارد). رجوع به مرقان [ م َ رَق ْ قا ] شود.
-
شغ و رغ
لغتنامه دهخدا
شغ و رغ . [ ش َغ ْ غ ُ رَ ] (ص مرکب ، از اتباع ) راست و مستقیم ایستاده . (یادداشت مؤلف ). صورتی از شق و رق . و رجوع به شق و رق شود.
-
جوزالرقع
لغتنامه دهخدا
جوزالرقع. [ ج َ زُرْ رُق ْ ق َ ] (ع اِ مرکب ) رقع یمانی است .
-
رقاع
لغتنامه دهخدا
رقاع . [ رَق ْ قا] (ع ص ) مرقعدوز. (مهذب الاسماء) (یادداشت مؤلف ).
-
رقة
لغتنامه دهخدا
رقة. [ رَق ْ ق َ ] (اِخ ) قلعه و لنگرگاهی است در مشرق اندلس . (از انساب سمعانی ).
-
رقة
لغتنامه دهخدا
رقة. [ رَق ْ ق َ] (اِخ ) شهری است دیگر غربی بغداد. (منتهی الارب ).
-
رقی
لغتنامه دهخدا
رقی . [ رِق ْ قی ی ] (اِخ ) ابوالقاسم رقی ... رجوع به ابوالقاسم رقی شود.
-
رقیة
لغتنامه دهخدا
رقیة. [ رَق ْ ی َ ] (ع اِ) یک بار صعود کردن . (ناظم الاطباء).
-
نامترقبه
لغتنامه دهخدا
نامترقبه . [ م ُ ت َ رَق ْ ق َ ب َ / ب ِ ] (ص مرکب ) غیرمنتظره .
-
رقوق
لغتنامه دهخدا
رقوق . [ رُ ] (ع اِ) ج ِ رَق ّ. (ناظم الاطباء) (دهار) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). به معنی نوعی از چهارپایان آبی که به تمساح ماند. (از آنندراج ). رجوع به رق شود.
-
کرخ الرقه
لغتنامه دهخدا
کرخ الرقه . [ ک َ خُرْ رَق ْ ق َ ] (اِخ ) ناحیه ای است در جزیره . (از معجم البلدان ).
-
حجر قرامی
لغتنامه دهخدا
حجر قرامی . [ ح َ ج َ رِق َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) رجوع بحجر ثراقی شود.
-
حذرقة
لغتنامه دهخدا
حذرقة. [ ح ُ رُق ْ ق َ ] (ع اِ) نوعی قلیة که آنرا خَزیره نیز گویند. (منتهی الارب ).
-
رقاصه
لغتنامه دهخدا
رقاصه . [ رَق ْ قا ص َ / ص ِ ] (ع ص ، اِ) رَقّاصَه . رجوع به رقاصة شود.
-
رقت بار
لغتنامه دهخدا
رقت بار. [ رِق ْ ق َ ] (نف مرکب ) رقت انگیز. رقت آور. (از یادداشت مؤلف ). رجوع به مترادفات کلمه شود.