کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رقصاندن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
رقصاندن
لغتنامه دهخدا
رقصاندن . [ رَ دَ ] (مص جعلی ) رقصانیدن . بپای کوبی داشتن . مصدر منحوت از رقص عربی . ترقیص . به رقص آوردن . به رقص درآوردن . به رقص داشتن . او را به رقص در کردن . برجهانیدن . (از یادداشت مؤلف ).
-
واژههای مشابه
-
گربه رقصاندن
لغتنامه دهخدا
گربه رقصاندن . [ گ ُ ب َ / ب ِ رَ دَ ] (مص مرکب ) در کارها مانع بوجود آوردن . کاری را به تأخیر انداختن . تعلل و امروز و فردا کردن در ادای حقی . تعلل و مماطله در ادای حقی با دلیل های سست . گربه رقصانی . گربه رقصانی کردن .
-
بز رقصاندن
لغتنامه دهخدا
بز رقصاندن . [ ب ُ رَ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از اشکال تراشیدن در کار و حاجت مردم باشد. گربه رقصاندن . سر دواندن .
-
جستوجو در متن
-
رقصانیدن
لغتنامه دهخدا
رقصانیدن . [رَ دَ ] (مص جعلی ) رقصاندن . رجوع به رقصاندن شود.
-
گربه رقصانی کردن
لغتنامه دهخدا
گربه رقصانی کردن . [ گ ُ ب َ / ب ِ رَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) رجوع به گربه رقصاندن و گربه رقصانی شود.
-
گربه رقصانی
لغتنامه دهخدا
گربه رقصانی . [ گ ُ ب َ/ ب ِ رَ ] (حامص مرکب ) رجوع به گربه رقصاندن شود.
-
الواط
لغتنامه دهخدا
الواط. [ اَل ْ ] (از ع ، ص ، اِ) در تداول عوام ، دارای اعمال زشت . این کلمه که صورت جمع دارد در تداول عامه بیشتر بجای مفرد استعمال شود چنانکه گویند: فلان الواط است ، و گاهی نیز اوباش و الواط بصورت ترکیب آرند و معنی جمعی از آن خواهند، و چنان مینماید ک...
-
بزبازی
لغتنامه دهخدا
بزبازی . [ ب ُ ] (حامص مرکب ) عمل و شغل بزباز. (فرهنگ فارسی معین ). عمل آنکه بازی و جستن و رقاصی به بز یاد میدهد. (انجمن آرای ناصری ). رقصانیدن بز و بوزنه .(غیاث اللغات ). رقصاندن بز. (آنندراج ) : ای بسا شیر که آموختیش بزبازی سوی بازار که برجه هله زی...
-
دادن
لغتنامه دهخدا
دادن . [ دَ ] (مص ) اسم مصدر آن دهش است . اعطاء. (ترجمان القرآن ). ایتاء. (ترجمان القرآن ). مقابل ِ گرفتن . در اختیار کسی گذاردن بدون برگرداندن . تسلیم کسی کردن چیزی را. ارزانی داشتن چیزی بکسی . منح . (تاج المصادر بیهقی ) (منتهی الارب ). اکاحة. مقاوا...