کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رفقاء پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
رفقاء
لغتنامه دهخدا
رفقاء. [ ] (اِخ ) یا رُفقَة. بنت ماخوربن تارخ زوجه ٔ اسحاق (ع ) مادر عیص و یعقوب . (حبیب السیر چ سنگی ج 1 ص 23).رجوع به رفقة و مجمل التواریخ و القصص ص 194 شود.
-
رفقاء
لغتنامه دهخدا
رفقاء. [ رَ ] (ع ص ) ماده شتر آرنج برتافته . || ماده شتری که سوراخ سر پستانش بندشده باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). گوسفندی که سوراخ پستانش بسته باشد. (مهذب الاسماء).
-
رفقاء
لغتنامه دهخدا
رفقاء. [ رُ ف َ ] (ع اِ) یا رفقا. در تداول فارسی ، ج ِ رِفیق . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (ترجمان القرآن جرجانی چ دبیرسیاقی ص 52) (دهار) (غیاث اللغات ). ج ِ رفیق ، به معنی همراه .(از آنندراج ). مأخوذ از عربی ، یاران و دوستان و همراهان و رفیقان . ...
-
واژههای همآوا
-
رفغاء
لغتنامه دهخدا
رفغاء. [ رَ ] (ع ص ) زن باریک ران خردشرم . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ). || زنی که بن هر دو ران وی خرد باشد. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || ناقه ٔ گشاده ران . (از اقرب الموارد).
-
جستوجو در متن
-
رفقة
لغتنامه دهخدا
رفقة. [ رُ ق َ ] (اِخ ) یا رفقاء. خواهر لابان و زوجه ٔ اسحاق بن ابراهیم است . و چون بیست سال برین نکاح سپری شد رفقه یعقوب و عیسو را تولید نمود. (از قاموس کتاب مقدس ). رجوع به رفقاء شود.
-
ارفق
لغتنامه دهخدا
ارفق . [ اَف َ ] (ع ن تف ) نعت تفضیلی از رِفق . برفق تر. نرمتر. بامداراتر. || (ص ) بعیر ارفق ؛ شتر آرنج برتافته . (منتهی الأرب ). آن اشتر که وارن وی از پهلو دوربود. (تاج المصادر بیهقی ). اشتر که زونگک (آرنج ) وی از پهلو دور بود. (مهذب الأسماء). مؤ...
-
اسلاؤس
لغتنامه دهخدا
اسلاؤس . [ ] (اِخ ) قفطی در تاریخ الحکماء در پاسخ سقراط به سیماس آرد: و ان کنا نعدم اصحاباً و رفقاء اشرافاً محمودین فاضلین فانا ایضاً اذ کنا معتقدین متیقنین بالاقاویل التی لم تزل تسمع منا نصیر الی اخوان فاضلین اشراف محمودین منهم اسلاؤس و امارس و ار...
-
ارقلیس
لغتنامه دهخدا
ارقلیس . [ اَ ق ِ ی ُ ] (اِخ ) پسر تِمِنوس از اخلاف هِرکول . برادران وی او را نفی بلد کردند و او به پادشاه مقدونیه پناه برد و چون دشمنان شاه را مغلوب کرد و میبایست با دختر وی ازدواج کند، شاه که بدین امر راضی نبود بفرمود تا او را بکشتند. || پادشاه مقد...
-
رفیق
لغتنامه دهخدا
رفیق . [ رَ ] (ع ص ، اِ) یار. (دهار)(نصاب الصبیان ) (ترجمان القرآن چ دبیرسیاقی ص 52). همراه . ج ، رُفَقاء: فاذا تفرقوا ذهب اسم الرفقة لااسم الرفیق و هو واحد و جمع مثل الصدیق . قال اﷲ تعالی : و حسن اولئک رفیقا. (قرآن 69/4). (ناظم الاطباء) (منتهی الارب...