کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رفت گذشت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
رفت گذشت
لغتنامه دهخدا
رفت گذشت . [ رَ گ ُذَ ] (اِ مرکب ) ماضی و زمان ماضی . (ناظم الاطباء).
-
واژههای مشابه
-
آب رفت
لغتنامه دهخدا
آب رفت . [ رُ ] (ن مف مرکب ، اِ مرکب ) سنگی که در جریان آب بطول زمان ساییده و لغزان و مایل بگردی شده باشد. || ته نشین آب رودخانه ها. (فرهنگستان زمین شناسی ).
-
رفت آوری
لغتنامه دهخدا
رفت آوری . [ رَ وَ ] (حامص مرکب ) رفت آمد. (ناظم الاطباء). رفت و آمد. (فرهنگ لغات شاهنامه ) : یکی گفت ما را خوالیگری بیاید بر شاه رفت آوری .فردوسی
-
آمد و رفت
لغتنامه دهخدا
آمد ورفت . [ م َ دُ رَ ] (ترکیب عطفی ، اِمص مرکب ) رفت و آمد. آمد و شد. تردّد. مراوَده . ایاب و ذهاب .
-
رفت و آمد
لغتنامه دهخدا
رفت و آمد. [ رَ ت ُ م َ ] (مص مرخم ، اِ مرکب ) تردد. (ناظم الاطباء). همان آمد و رفت است . (آنندراج ). رفتن و آمدن . ایاب و ذهاب . (فرهنگ فارسی معین ). ذهاب و ایاب .آمد و شد. آمد و رفت . (یادداشت مؤلف ) : ز رفت و آمد غمهای بدمستت خبر دارم صدا آید به ...
-
رفت و آی
لغتنامه دهخدا
رفت و آی . [ رَ ت ُ ] (اِ مرکب ) اختلاف . (یادداشت مؤلف ). رفت و آمد. (تحفه ٔ اهل بخارا). رجوع به رفت و آمد شود.
-
رفت و رو
لغتنامه دهخدا
رفت و رو. [ رُ ت ُ ] (مص مرخم ، اِ مرکب ) رفت و روی . رفت و روب . رجوع به رفت و روی شود. || جاروب . (ناظم الاطباء). || خاشاکی که از رفتن خانه حاصل شود. صاحب السامی فی الاسامی میگوید: الحصالة و الخمامة؛ رفت و روی خرمن . (یادداشت مؤلف ). || جاروب کردن...
-
رفت و روب
لغتنامه دهخدا
رفت و روب . [ رُ ت ُ ] (مص مرخم ، اِ مرکب )روفتن . روبیدن . جاروب کردن . (فرهنگ فارسی معین ). رفت و رو. (ناظم الاطباء) (یادداشت مؤلف ) : اهل بینش ز صفا ساختگی نشناسدخانه ٔ چشم چه محتاج به رفت و روب است . خان آرزو (از آنندراج ).رجوع به رفت و رو و رفت...
-
رفت و روی
لغتنامه دهخدا
رفت و روی . [ رُ ت ُ ] (مص مرخم ، اِ مرکب ) یا رفت و رو. رفت و روب . (فرهنگ فارسی معین ) : سه چیز به شما میراث گذاشتیم رفت و روی و شست و شوی ، و گفت و گوی . (تذکرة الاولیاء ج 2 ص 335). رجوع به رفت و رو و رفت و روب شود.
-
جستوجو در متن
-
گذشت
لغتنامه دهخدا
گذشت . [ گ ُ ذَ ] (اِ) راه . (اوبهی ) (برهان ) (جهانگیری ). راه و گذرگاه . (غیاث ) : بشد گیو با خستگان سوی کوه ز جان گشته سیر و ز گیتی ستوه سبک خستگان را سوی دژ کشیدز آسودگان لشکری برگزیدچنین گفت کاین کوه سرخان ماست بباید کنون خویشتن کرد راست طلایه ز...
-
بی گذشت
لغتنامه دهخدا
بی گذشت .[ گ ُ ذَ ] (ص مرکب ) (از: بی + گذشت ) بی اغماض . کم عفو. که هیچ عفو و اغماض ندارد: دشمنی بی گذشت داریم . آدمی بی گذشت است . (یادداشت مؤلف ). || مردی بی گذشت ؛ بخیل . (یادداشت مؤلف ). رجوع به گذشت شود.
-
گذشت کردن
لغتنامه دهخدا
گذشت کردن . [ گ ُ ذَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) عفو کردن . بخشیدن . اغماض کردن . هبه کردن .
-
باگذشت
لغتنامه دهخدا
باگذشت . [ گ ُ ذَ] (ص مرکب ) (از: با + گذشت ) سخی . کریم . جوانمرد. درگذرنده . || عَفُوّ. و رجوع به گذشت شود.