کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رفت و آی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
رفت و آی
لغتنامه دهخدا
رفت و آی . [ رَ ت ُ ] (اِ مرکب ) اختلاف . (یادداشت مؤلف ). رفت و آمد. (تحفه ٔ اهل بخارا). رجوع به رفت و آمد شود.
-
جستوجو در متن
-
آی
لغتنامه دهخدا
آی . (صوت ) صوتی است نشانه ٔ ضجرت از درد: آی دلم . آی سرم . || نشانه ٔ حسرت و دریغ : آی دریغا که خردمند راباشد فرزند و خردمند نی . رودکی .|| (حرف ندا) حرف ندا و خطاب ، چون اِی ! || (فعل امر) امر از آمدن : تو چنانکه آواز ترا بشنوند با من در سخن آی . (...
-
آی
لغتنامه دهخدا
آی . (ع اِ) ج ِ آیت و آیه .
-
شو و آی
لغتنامه دهخدا
شو و آی . [ ش َ / ش ُ وُ ] (اِمص مرکب ) آی و شو. آمد و شد. (یادداشت مؤلف ) : تا کی این رنج ره و گرد سفروین تکاپوی دراز و شو و آی . فرخی .نیز در بیشه و در دشت همانا نبودباز را از پی مرغان شکاری شو و آی .فرخی .
-
آی آبه
لغتنامه دهخدا
آی آبه . [ ب ِ ] (اِخ ) (مؤید...) نام مملوکی از سلطان سنجر. و او در 548 هَ .ق . بر نیشابور و طوس و نسا و ابیورد و دامغان استیلا یافت و در 569 به دست تکش خوارزمشاه مغلوب و مقتول شد.
-
غده سر
لغتنامه دهخدا
غده سر. [ غ َ دَ / دِ س َ ] (اِ مرکب ) آی غده سر. دشنام یا نفرین است که مردم قزوین به اطفال دارای ده سال به بالاکنند: آی غده سر! و بی آی هیچوقت گفته نشود، و در ترکی آذری به این معنی گده یا آی گده به کار برند. کلمه ٔدشنام گونه ای است که پسران از 9 تا ...
-
عزالدین
لغتنامه دهخدا
عزالدین . [ ع ِزْ زُدْ دی ] (اِخ ) آی بیک . از ممالیک بحری . رجوع به آی بیک عزالدین در همین لغت نامه و به طبقات سلاطین اسلام ص 71 شود.
-
آی بیک سیف الدین
لغتنامه دهخدا
آی بیک سیف الدین . [ ب َ س َ فُدْ دی ](اِخ ) از حکام و سلاطین بنگاله (627-631 هَ .ق .).
-
آی بیک عزالدین
لغتنامه دهخدا
آی بیک عزالدین . [ ب َ ع ِزْ زُدْ دی ] (اِخ ) دومین کس از ممالیک بحری که فرمانروای مصر و شام بوده اند (648 - 655 هَ .ق .).
-
آی تیمور
لغتنامه دهخدا
آی تیمور. [ ت َ ] (اِخ ) از سربداران ، نامش محمد، و او پس از وجیه الدین مسعود امارت یافت (744-746 هَ .ق .).
-
لسه
لغتنامه دهخدا
لسه . [ ل ِ س ِ] (اِخ ) کرسی بخش در «مانش »، از ولایت کوتانس ، کنار رود آی به فرانسه ، دارای راه آهن و 1050 تن سکنه .
-
ساز و ستور
لغتنامه دهخدا
ساز و ستور. [ زُ س ُ ](ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) اسب و بنه . ساز و برگ و مرکب : ترکمانان رسیدند و ساز و ستور دیدند، بانگ برزدند که فرود آی . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 641).
-
ایبک
لغتنامه دهخدا
ایبک . [ ب َ ] (اِخ ) نام غلامی از غلامان سلطان شهاب الدین غوری که در دهلی پادشاهی کرده و کتاب تاج المآثر بنام اوست . آخر از اسب افتاد و درگذشت . (انجمن آرا) (آنندراج ). و رجوع به قطب الدین آیبک و آی بیک قطب الدین شود.
-
سرسر
لغتنامه دهخدا
سرسر. [ س ُ س ُ ] (ع اِ فعل ) کلمه ٔ امر یعنی در آی به قصد و اراده ٔ کارهای مهم و عالی . (ناظم الاطباء). امر است کسی را به معالی امور، یعنی کارهای شریف و برتر اختیار کن . (یادداشت مؤلف ). یقال اذا امرته بمعالی الامور. (ذیل اقرب الموارد).