کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رفتار یاریگرانه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
کبک رفتار
لغتنامه دهخدا
کبک رفتار. [ ک َ رَ ] (ص مرکب ) آنکه سلوک و رفتار وی مانند کبک زیبا و جمیل باشد. (ناظم الاطباء).خوش خرام : کنیزکی را دید با جمال زیبادلال عنبرموی خورشیددیدار کبک رفتار. (سندبادنامه ص 138).
-
کش رفتار
لغتنامه دهخدا
کش رفتار. [ ک َ رَ ] (ص مرکب ) خوش رفتار. خوش حرکت . (ناظم الاطباء). رجوع به کش شود.
-
گران رفتار
لغتنامه دهخدا
گران رفتار. [ گ ِ رَ ] (ص مرکب ) کندرو. بطی ءالسیر. کسی که به کندی و سنگینی رود.
-
گرم رفتار
لغتنامه دهخدا
گرم رفتار. [ گ َ رَ ] (ص مرکب ) زودخیز. (آنندراج ). گرم رو. سالک : در این صحرای وحشت خضر دلسوزی نمی بینم مگر هم گرم رفتاری چراغم پیش پا دارد.صائب (از آنندراج ).
-
نیک رفتار
لغتنامه دهخدا
نیک رفتار. [ رَ ] (ص مرکب ) نیکوروش . که رفتاری خوب و پسندیده دارد. خوش رفتار.
-
سبک رفتار
لغتنامه دهخدا
سبک رفتار. [ س َ ب ُ رَ ] (ص مرکب ) سریعالسیر در مسافت . (ناظم الاطباء): هَماذی ّ؛ شتر تیزرو و سبک رفتار. (منتهی الارب ). || آنکه دارای رفتاری سبک است . جلف : آه کز قامت چون تیر سبکرفتاران غیر خمیازه ٔ خشکی چو کمان نیست مرا. صائب (از آنندراج ).|| کوک...
-
راست رفتار
لغتنامه دهخدا
راست رفتار. [ رَ ] (نف مرکب ) مقابل کج رفتار.
-
رفتار کردن
لغتنامه دهخدا
رفتار کردن . [ رَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) گذر کردن . (ناظم الاطباء). || سلوک کردن . (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). عمل کردن . (فرهنگ فارسی معین ). || پیش آمدن . (ناظم الاطباء). || حرکت کردن . راه رفتن . (فرهنگ فارسی معین ) : خر که کمتر نهند بر وی با...
-
نازنین رفتار
لغتنامه دهخدا
نازنین رفتار.[ زَ رَ ] (ص مرکب ) خوش رفتار. خوش خرام : کبوتروارم آری نامه ٔ دوست که پیک نازنین رفتاری ای باد.خاقانی .
-
نرم رفتار
لغتنامه دهخدا
نرم رفتار. [ ن َ رَ ] (ص مرکب ) نرم خرام . که نرم می خرامد. که رفتاری نرم و خوش و مطبوع دارد: مُعافِر؛ مردم نرم رفتار. (منتهی الارب ). || که هموار رود. که هنگام رفتن به راکب خود تکانهای شدید ندهد: سَهْوة؛ شترماده ٔ رام نرم رفتار. (منتهی الارب ).
-
چست رفتار
لغتنامه دهخدا
چست رفتار. [ چ ُ رَ ] (ص مرکب ) تندرو. سریعالمشی . خطیف . جلد شتابان . رجوع به چست شود.
-
خرامان رفتار
لغتنامه دهخدا
خرامان رفتار. [ خ ِ رَ ] (اِ مرکب ) رفتنی با ناز و تبختر. رفتنی ازروی خرامندگی : جواظ؛ خرامان رفتار. (منتهی الارب ).
-
گران رفتار شدن
لغتنامه دهخدا
گران رفتار شدن . [ گ ِ رَ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) کندرو شدن . بطی ءالسیر گشتن . به کندی رفتن .