کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رفا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای همآوا
-
رف ء
لغتنامه دهخدا
رف ء. [ رَف ْءْ ] (ع مص ) نزدیک کرانه کردن کشتی را؛ رفا السفینه رفاً. || رفو کردن جامه را و پیوستن و نیکو کردن دریدگی و بریدگی آن را؛ رفا الثوب . و یقال : من اغتاب خرق و من استغفر رفاً. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). پیوستن و نیکو کردن بریدگی و دریدگ...
-
رفع
لغتنامه دهخدا
رفع. [ رَ ] (ع مص ) برداشتن و بلند کردن چیزی ، خلاف وضع. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). برداشتن . (از غیاث اللغات ) (ترجمان القرآن جرجانی چ دبیرسیاقی ص 52) (دهار) (المصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). برداشتن ، خلاف وضع. (آنندراج ) (منتهی الارب ). |...
-
جستوجو در متن
-
رف ء
لغتنامه دهخدا
رف ء. [ رَف ْءْ ] (ع مص ) نزدیک کرانه کردن کشتی را؛ رفا السفینه رفاً. || رفو کردن جامه را و پیوستن و نیکو کردن دریدگی و بریدگی آن را؛ رفا الثوب . و یقال : من اغتاب خرق و من استغفر رفاً. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). پیوستن و نیکو کردن بریدگی و دریدگ...
-
رفیف
لغتنامه دهخدا
رفیف . [ رَ ] (ع مص ) درخشیدن و روشن گردیدن گونه ٔ کسی ؛ رف لونه رفاً و زفیفاً. (منتهی الارب ). مصدر به معنی رَف ّ. درخشیدن . (یادداشت مؤلف ) (ناظم الاطباء). درخشیدن و تلألؤ رنگ کسی یا چیزی . (از اقرب الموارد). || درخشیدن لون نبات از سیرابی . (الم...