کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رغیفی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
رغیفی
لغتنامه دهخدا
رغیفی . [ رَ ] (ع ص نسبی ) منسوب به رغیف که نان گرده باشد. (ناظم الاطباء).
-
جستوجو در متن
-
فرزدق
لغتنامه دهخدا
فرزدق . [ ف َ رَ دَ ] (ع اِ) گرده ٔ نان که در تنور افتد. (منتهی الارب ). رغیفی که در تنور افتد. (اقرب الموارد). || ریزه ٔ نان . ج ، فرازق ، فرازد. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || پاره های خمیر و واحدش فرزدقة است . (اقرب الموارد).