کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رغبان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
رغبان
لغتنامه دهخدا
رغبان . [ رَ غ َ ] (ع مص ) مصدر به معنی رُغبی ̍ و رَغبی ̍. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). مصدر به معنی رَغَب . (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به مصادر مذکور شود.
-
واژههای همآوا
-
رقبان
لغتنامه دهخدا
رقبان . [ رَ ق َ ] (ع ص ) مرد سطبرگردن . (آنندراج ) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). مرد ستبرگردن و گردن کلفت . (ناظم الاطباء). رجوع به رقبانی شود.
-
رقبان
لغتنامه دهخدا
رقبان . [ رَ ق َ] (اِخ ) الاشعرالرقبان شاعری است . قیل . ورث مالا عن رقبة؛ ای عن کلالة و لم یرثه عن آبائه . (منتهی الارب ).
-
رقبان
لغتنامه دهخدا
رقبان .[ رِ ] (ع مص ) مصدر به معانی رِقبَة. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). مصدر به معنی رَقابَه . (ناظم الاطباء). چشم داشتن . (المصادر زوزنی ) (دهار) (تاج المصادر بیهقی ) (آنندراج ). انتظار کردن . (آنندراج ). راه نگاه داشتن . (المصادر زوزنی ). رجوع ب...
-
جستوجو در متن
-
ابومحمد
لغتنامه دهخدا
ابومحمد. [ اَ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) دیک الجن . رجوع به دیک الجن عبدالسلام بن رغبان ... شود.
-
قطیعه ٔ ریسانة
لغتنامه دهخدا
قطیعه ٔ ریسانة. [ ق َ ع َی ِ رَ ی َ ن َ ] (اِخ ) محله ای است نزدیک مسجد ابن رغبان نزدیک باب الشعیر در مغرب بغداد. (معجم البلدان ).
-
ابومحمد
لغتنامه دهخدا
ابومحمد. [ اَ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) عبدالسلام بن رغبان بن عبدالسلام . دیک الجن . رجوع به دیک الجن عبدالسلام ... شود.
-
دیک الجن
لغتنامه دهخدا
دیک الجن . [ کُل ْ ج ِن ن ] (اِخ ) شهرت ابومحمد عبدالسلام بن رغبان (161-235 یا 236 هَ . ق .) شاعر عرب متوفی در حمص ، شیعه بود. اشعاری در مرثیه ٔ امام حسین (ع ) دارد. همه ٔ عمر رادر سوریه گذرانید و در خلافت متوکل درگذشت . رجوع به الاعلام زرکلی ج 1 ص 3...
-
بان
لغتنامه دهخدا
بان . (اِ) رئیس . || (پساوند) دارنده . دارا. (یادداشت مؤلف ). خداوند، و استعمال آن مرکب است . (شرفنامه ٔ منیری ). صاحب . (انجمن آرای ناصری ) (آنندراج ). صاحب . خداوند. بزرگ . (برهان قاطع) (ناظم الاطباء). دارنده ٔ چیزی . (فرهنگ رشیدی ). در پهلوی پان ...