کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رغاب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
رغاب
لغتنامه دهخدا
رغاب . [ رَ ] (ع ص ، اِ) زمینی که آب در آن روان نشود مگر به باران بسیار. رغاث . رجوع به این کلمه شود. || زمین نرم فراخ ریگناک . (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (منتهی الارب ). زمین نرم . (مهذب الاسماء).
-
رغاب
لغتنامه دهخدا
رغاب . [ رِ ] (ع اِ) ج ِ رغیب . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). رجوع به رغیب شود.
-
واژههای همآوا
-
رقاب
لغتنامه دهخدا
رقاب . [ رِ ] (ع مص ) مصدر به معنی مراقبة. (منتهی الارب ). نگاهبانی کردن چیزی را. || ترسیدن : راقب اﷲ فی امره ؛ ای خافه . (ناظم الاطباء). رجوع به مراقبة شود.
-
رقاب
لغتنامه دهخدا
رقاب . [ رِ ] (ع اِ) ج ِ رَقَبَة به معنی گردن . (از فرهنگ نظام ) (از غیاث اللغات ) (آنندراج ). (ترجمان جرجانی چ دبیرسیاقی ص 52) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) : گرد کردند سرین محکم کردند رقاب رویها یکسره کردند به زنگار خضاب . منوچهری .زیر رکاب و عل...
-
جستوجو در متن
-
رغاث
لغتنامه دهخدا
رغاث . [ رُ ] (ع ص ) ارض رغاث ؛ زمینی که در آن آب روان نگردد مگر به باران بسیار. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (از آنندراج ). رجوع به رغاب شود.
-
رغب
لغتنامه دهخدا
رغب . [ رُ غ ُ ] (ع ص ) ارض رغب ؛ زمین نرم فراخ ریگناک یا زمینی که آب در آن روان نشود مگر به باران بسیار. (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (منتهی الارب ). رجوع به رَغاب ورُغاث شود. || واد رغب ؛ رودبار فراخ آب بسیاربردار. (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (منتهی الا...
-
رغیب
لغتنامه دهخدا
رغیب . [ رَ ] (ع ص ) مرد بسیارخوار. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (دهار). پرخوار. اکول . اکال . || شتر بسیارشیر بسیارنفع. ج ،رِغاب . || حریص و آزمند. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). آزمند. آزور. حریص . طامع. طماع . (یادداشت مؤلف...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَم َ ] (اِخ ) ابن یحیی بن جابربن داود البلاذری ، مکنی به ابوالحسن و بعضی ابوبکر گفته اند. وی از مردم بغداداست و صولی نام او در ندماء متوکل علی اﷲ آورده است و وفات او باواخر روزگار خلافت المعتمد علی اﷲ بود و بعید نیست که وی اوائل ایام معتضد ع...