کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رعیظ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
رعیظ
لغتنامه دهخدا
رعیظ. [ رَ ] (ع ص ، اِ) تیری که پیکانش شکسته باشد. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
-
واژههای همآوا
-
رایض
لغتنامه دهخدا
رایض . [ ی ِ ] (ع ص ، اِ) رائض . رام و دست آموز. (ناظم الاطباء). رام . (آنندراج ) (منتهی الارب ). ج ، راضة، رُوّاض . (ناظم الاطباء). ج ، راضة، رواض ، رُوَّض ، رائضون . (از المنجد) : تو رایض من به خوشخرامی من توسن تو به بدلگامی . نظامی . || کسی که اسب...
-
رایز
لغتنامه دهخدا
رایز. [ ی ِ ] (ع ص ) رائز. اسم فاعل از ریشه ٔ «روز». آزماینده چیزی را تا از آن آگاهی یابد چنانکه سنگ را برای داشتن وزن آن بیازماید، و یا پول را بیازماید تا قدر آن را بداند. ج ، رازة. (ازاقرب الموارد). || برپای دارنده . اصلاح کننده ٔ ضیعه ٔ خود. (از ا...