کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رعنایی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
رعنایی
لغتنامه دهخدا
رعنایی . [ رَ ] (حامص ) رعنائی . زیبایی . (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (غیاث اللغات ). حسن وجمال و دلربایی . (ناظم الاطباء) : آمدنداز کشی و رعنایی با هزاران هزار زیبایی . نظامی .تو از هر در که بازآیی بدین خوبی و رعنایی دری باشد که از رحمت به روی خلق بگش...
-
جستوجو در متن
-
سمک
لغتنامه دهخدا
سمک .[ س َ م ُ ] (اِ) رعنا و رعنایی که بی عقل و بی عقلی و بی هنری باشد. (برهان ) (ناظم الاطباء). رعنایی . بی عقلی . بی هنری . مرادف سبک . (آنندراج ) (از فرهنگ رشیدی ).
-
قنجه
لغتنامه دهخدا
قنجه . [ ق َ ج َ ] (اِ) رعنایی و غنج یعنی ناز بود. (فرهنگ اسدی نخجوانی ) (شعوری ) : نه لبسی نکو و نه مال و نه جاه پس این قنجه کردن ز بهر چراست . خفاف (از فرهنگ اسدی ).و بگمان من این کلمه یا غنجه با غین معجمه بوده و یا فنجه که صورتی از پنجه و بنزه بمع...
-
برساختگی
لغتنامه دهخدا
برساختگی . [ ب َ ت َ / ت ِ ] (حامص مرکب ) آمادگی . آرایش . خودآرایی : هرچه پرسیش ز رعنایی و برساختگی عربی وار جوابم دهد آن ماه عرب . سنایی .|| جعل . ساختگی . رجوع به برساخته و نیز رجوع به برساختن و ساختن شود.
-
بس چاره
لغتنامه دهخدا
بس چاره . [ ب َ رَ ] (صفت مرکب ) بسیار چاره جو. چابک و جلد دریافتن چاره : جوانان [ مه آباد ] بیشتر زن باره باشنددر آن زن بارگی بس چاره باشندهمیشه زن فریبی پیشه دارندز رعنایی همین اندیشه دارند.(ویس و رامین ).
-
غنجه کردن
لغتنامه دهخدا
غنجه کردن . [ غ َ ج َ / ج ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) ناز کردن . رعنایی و ناز و غنج کردن . رجوع به غنجه و غَنج شود : نه لبسی نکو و نه مال و نه جاه پس این غنجه کردن ز بهر چراست . خفاف (از فرهنگ اسدی ).|| فراهم کردن و گرد آوردن . || سرشتن و خمیر کردن . (ناظم...
-
هوید
لغتنامه دهخدا
هوید. [ هََ ] (اِ) گلیمی که گرداگرد کوهان شتر کشند. (انجمن آرا) (آنندراج از سروری از سامی ) : ورا جای بر زنده پیلی سپیدمهان ، بر هیونان عودی هوید. اسدی (گرشاسب نامه ).تو هنوز از روی رعنایی ز بهرلاشه ای گاه دربند هویدی گاه دربند مهار.سنایی (از آنندراج...
-
منی پذیر
لغتنامه دهخدا
منی پذیر. [ م َ پ َ ] (نف مرکب ) گیرنده ٔ منی که آب مرد و زن باشد. به خود گیرنده ٔ آب مرد. || خواهنده و قبول کننده ٔ عجب و خودخواهی . پذیرای رعنایی و خودخواهی : منی انداز باش چون مردان گر نه ای زن منی پذیر مباش .سنائی .
-
مثل شدن
لغتنامه دهخدا
مثل شدن . [ م َ ث َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) مشهور شدن . (آنندراج ). شهرت یافتن در صفتی : شد مثل در خام طبعی آن گدااو از این خواهش نمی آمد جدا. مولوی .ز زخم من به رعنایی مثل شد تیغ خونریزش کند اندام پیدا آب چون در جویبار افتد. صائب (از آنندراج ).|| مورد م...
-
بک و لک
لغتنامه دهخدا
بک و لک . [ب ُ ک ُ ل ُ ] (ترکیب عطفی ) پک و لک . لک و پک . از اتباع است همچون خان ومان و تارومار، بمعنی ناهموار و درشت . (برهان ) (از ناظم الاطباء) (از انجمن آرا). بک لک . (از آنندراج ). || بی عقلی . بی هنری . (برهان ) (ناظم الاطباء). از قبیل توابعان...
-
شگوفه
لغتنامه دهخدا
شگوفه . [ ش ِ ف َ / ف ِ ] (اِ) شکوفه . (ناظم الاطباء). گل درخت میوه . || مطلق غنچه و گل . (آنندراج ). رجوع به شکوفه شود.- شگوفه رنگ ؛ کنایه از سفید است . (آنندراج ) : شگوفه رنگ شد مویت چو سرو آن به که برنایی به رعنایی که بر پیران نزیبد کسوت زیبا. جم...
-
مبرقش
لغتنامه دهخدا
مبرقش . [ م ُ ب َ ق َ ] (ع ص ) داغدار و لکه دار و رنگارنگ . (ناظم الاطباء). منقش به رنگهای گوناگون . رنگارنگ . گوناگون . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : قوقه ٔلعل بر کلاه گوشه نشانده ، در کسوت منقش و قبای مبرقش چون عروسان در حجله و طاوسان در جلوه ، دام...
-
مشفقی
لغتنامه دهخدا
مشفقی . [م ُ ف ِ ] (اِخ ) بغدادی است و در خدمت مولانا لسانی بلکه مولانا را، بجای فرزند بود. بخدمت ارباب شعر رسیده و در قوافی وقوفی دارد. جواب مطلع کمال خجندی که :سرو دیوانه شده از هوس بالایش میرود آب که زنجیر نهد برپایش .گفته ، این غزل از اوست : گر ک...
-
بزرگ منشی
لغتنامه دهخدا
بزرگ منشی . [ ب ُ زُ م َ ن ِ ] (حامص مرکب ) بلندهمتی . بلندطبعی . (ناظم الاطباء). بزرگواری . با هیئت و همت بزرگان . برترمنشی . (یادداشت مؤلف ) : منی در خویشتن آورد و بزرگ منشی و بیدادگری پیشه کرد. (نوروزنامه ). || عُجْب . خویشتن بینی . تیه . کبر. خی...