کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رعایت قانون پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
رعایت شدن
لغتنامه دهخدا
رعایت شدن . [ رِ ی َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) مراعات گشتن . ملاحظه شدن . حفظ شدن . رعایت گردیدن . (یادداشت مؤلف ).
-
رعایت کردن
لغتنامه دهخدا
رعایت کردن . [ رِ ی َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) پاس داشتن . (رعیت و غیره را) || نگاه داشتن حق کسی را. (فرهنگ فارسی معین ) : باید که حق من و خدمت قدیمم در فرزندانم رعایت کرده آید. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 350). حق وی [ قاید ] را رعایت باید کرد در فرزندانش و خی...
-
رعایت یافتن
لغتنامه دهخدا
رعایت یافتن . [ رِ ی َ ت َ ] (مص مرکب ) رعایت شدن . مراعات گردیدن . ملاحظه شدن . (یادداشت مؤلف ) : هر گاه که این دو طرف به واجبی رعایت یافت کمال کامکاری حاصل آید. (کلیله ودمنه ). اگر این مصلحت بر این سیاقت رعایت نیافتی نظام کارها گسسته نگشتی . (کلیل...
-
رعایت ساز
لغتنامه دهخدا
رعایت ساز. [ رِ ی َ ] (نف مرکب ) رعایت سازنده . رعایت کننده . پاس دارنده . که مراعات کند. که نگهداری کند : گشت با فتح از آن ولایت بازبا رعیت شده رعایت ساز.نظامی .
-
جستوجو در متن
-
ممشی
لغتنامه دهخدا
ممشی . [ م ُ ](ع ص ) آنکه رعایت می کند قانون را. (ناظم الاطباء).
-
دل بخواه
لغتنامه دهخدا
دل بخواه . [ دِ ب ِ خوا / خا ] (ص مرکب ) دلبخواه . در تداول خانگی و عامه ، اختیار. بی رعایت رسم و آئین و قانون . دلخواه : دل بخواه نیست که هرکس هرچه بخواهد بکند، یعنی در تحت قانون و نظاماتی است . مگر دلبخواه است ! جناغ (جناب ) دلبخواه که با او نکشیده...
-
قانون اساسی
لغتنامه دهخدا
قانون اساسی . [ ن ِ اَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) قانون یک سلسله قواعدی است که شکل حکومت و سازمان قوای سه گانه ٔ کشور و امتیازات و تکالیف افراد را نسبت بدولت بیان میکند. مسائلی که معمولاً در قانون اساسی حل و فصل میشود عبارت است از:شکل حکومت (سلطنتی یا...
-
مناط
لغتنامه دهخدا
مناط. [ م َ ](ع مص ) (از «ن و ط») مصدر میمی است . به چیزی درآویختن . (غیاث ) (آنندراج ). || (اِمص ) به معنی درآویختگی و پیچیدگی که حاصل بالمصدر است . (غیاث ) (آنندراج ). درآویختگی و پیچیدگی . (از ناظم الاطباء). || (اِ) صیغه ٔ اسم ظرف به معنی جای درآو...
-
عطف
لغتنامه دهخدا
عطف . [ ع َ ] (ع اِ) عطف الطریق ؛ بر سوی راه . گویند تنح عن عطف الطریق ؛ یعنی از میانه ٔ راه دور شو. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). عِطف . و رجوع به عِطف شود. || کژی و انحناء. گویند فی الطریق عطف . (از اقرب الموارد). || (اِمص ) میل . (ناظم الاط...
-
مباحات
لغتنامه دهخدا
مباحات . [ م ُ ] (ع ص ، اِ) کارهای مباح و مشروع و روا. (ناظم الاطباء). ج ِ مباح .رجوع به مباح شود. || (اصطلاح حقوقی ) و آن اموالی است که ملک اشخاص نباشد. اموالی است که بعنوان مالکیت در اختیار هیچ مقامی نباشد. (فرهنگ حقوقی دکتر جعفری لنگرودی ). مباحات...
-
ملانقطی
لغتنامه دهخدا
ملانقطی . [ م ُل ْ لا ن ُ ق َ ] (ص مرکب ) کسی که با کم و زیاد شدن یک نقطه ٔ نوشته از خواندن آن عاجز آید. آدم کم سواد. (فرهنگ لغات عامیانه ٔ جمال زاده ). آنکه تا تمام نقطه ها و اعراب و حرکات کلمه ای نوشته نباشد نتواند خواند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا...
-
تابعیت
لغتنامه دهخدا
تابعیت . [ ب ِ عی ی َ ] (مص جعلی ، اِمص ) پیروی و اطاعت کردن . (فرهنگ نظام ). تابع بودن . پیرو بودن . || از رعایای یک ملک ودولت بودن . از تبعه ٔ مملکتی محسوب شدن . مثال : تابعیت ایران برای من باعث سرافرازی است . (فرهنگ نظام ).تابعیت : عبارت است از را...
-
صلاحیت
لغتنامه دهخدا
صلاحیت . [ ص َ حی ی َ ] (ع اِمص ) شایستگی . درخوری . سزاواری . اهلیت . این کلمه را اغلب به تشدید یاء تلفظ کنند ولی خطاست . در تاج العروس آمده : صلاحیة الشی ٔ مخففة کطواعیة و لیس فی کلامهم فعالیة مشددة کذا نقلوه : و چون به نماز برخاستند بیش از آن کرد ...
-
دانشگاه
لغتنامه دهخدا
دانشگاه . [ ن ِ ] (اِ مرکب ) دانشگه . محل دانش . جای دانش . جای علم . || اصطلاحاً مؤسسه ای که تعلیم درجات عالیه ٔ علوم و فنون و ادبیات و فلسفه و هنر کند. این کلمه بجای اونیورسیته بکار رفته است . دانشگاه شعبه هایی بنام دانشکده خواهدداشت و هر دانشکده ...