کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رعاع پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
رعاع
لغتنامه دهخدا
رعاع . [رَ ] (ع ص ، اِ) مردم پست و فرومایه و غوغا. یکی آن رَعَاعة است و گفته اند از لفظ خود واحد ندارد. (از اقرب الموارد). مردم ناکس و سفله که علو همت در او نبود. (ازبحر الجواهر). مردم نودیده ٔ فرومایه ٔ ناکس . (منتهی الارب ) (آنندراج ). بددل و سفله ...
-
واژههای همآوا
-
رعاء
لغتنامه دهخدا
رعاء. [ رِ ] (ع اِ) یا رِعا. ج ِ راعی . (منتهی الارب ) (ترجمان القرآن جرجانی چ دبیرسیاقی ص 50). رجوع به راعی شود.
-
رئاء
لغتنامه دهخدا
رئاء. [رِ ] (ع اِ) ریا. رجوع به ریا در همه ٔ معانی شود.
-
جستوجو در متن
-
رعاعة
لغتنامه دهخدا
رعاعة. [ رَ ع َ ] (ع اِ) یکی رَعاع . رجوع به رعاع شود. || شترمرغ . (آنندراج ) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || (ص ) مرد بیدل و بی هوش و بی عقل . (آنندراج ) (منتهی الارب ). مرد بیدل و بیخرد. (از اقرب الموارد).
-
نودیده
لغتنامه دهخدا
نودیده . [ ن َ / نُو دی دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) تازه به دوران رسیده . (یادداشت مؤلف ). ندیدبدید: عجاج ؛ مردم نودیده و فرومایه .رعاع ؛ مردم نودیده ٔ فرومایه ٔ ناکس . (منتهی الارب ).
-
غثرة
لغتنامه دهخدا
غثرة. [غ َ ث َ رَ ] (ع اِ) مردم فرومایه . فی الحدیث : رَعاع غثرة: هکذا یروی ، و نری اصله غیثرة، حذفت منه الیاء.(منتهی الارب ). و فی حدیث عثمان (رض ) حین دخلوا علیه لیقتلوه ، فقال ان هؤلاء رعاع غثرة؛ ای جهال ... و قیل اصل غثرة غیثرة حُذِفَت منه الیاء...
-
ادانی
لغتنامه دهخدا
ادانی . [ اَ ] (ع ص ، اِ) ج ِ ادنی . مقابل اقاصی . نزدیکان . نزدیکتران . نزدیکترها: ملک هند اثر نکایات رایات سلطان در اقاصی و ادانی ولایت خویش مشاهدت کرد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 293). از هیبت این دو پادشاه نامدار در اقاصی و ادانی جهان گرگ از تعرض آهو...
-
غوغاء
لغتنامه دهخدا
غوغاء. [ غ َ ] (ع اِ) ملخ ، چون پر برآرد، یا وقتی که رنگش مایل به سرخی گردد. (منتهی الارب ) (آنندراج ). ملخ یا ملخ انبوه . (منتهی الارب ذیل غوی ). ملخ پیاده . (مهذب الاسماء). ملخی که پرش برآمده باشد. || کرمکی است شبیه به پشه که بسبب ضعف ، گزیدن نتوان...
-
حجةالاسلام تبریزی
لغتنامه دهخدا
حجةالاسلام تبریزی . [ ح ُج ْ ج َ تُل ْ اِ م ِ ت َ ] (اِخ ) میرزا محمدتقی بن ملامحمد مامقانی الاصل تبریزی المولد والمسکن متخلص به «نیر» و مشهور به حجةالاسلام از علما و دانشمندان اوائل قرن چهاردهم آذربایجان . علاوه بر مراتب علمی ، قریحه ٔ شعری او هم بس...