کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رطوبت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
رطوبت
لغتنامه دهخدا
رطوبت .[ رُ ب َ ] (ع اِمص ، اِ) تر شدن . مرطوب گشتن . (فرهنگ فارسی معین ) (یادداشت مؤلف ). تری . بلل . نم . مقابل یبوست . مقابل خشکی . (یادداشت مؤلف ). نمناکی . مقابل خشکی و یبوست . (از فرهنگ فارسی معین ). یکی از کیفیات محسوسه ٔ ملموسه رطوبت است و ...
-
واژههای مشابه
-
رطوبت سنج
لغتنامه دهخدا
رطوبت سنج . [ رُ ب َ س َ ] (نف مرکب ) رطوبت سنجنده . که رطوبت را بسنجد. || (اِ مرکب )(اصطلاح فیزیک ) آلاتی را گویند که برای تعیین درجه ٔ رطوبت هوا (فشار بخار آب یا جرم آن ) به کار می روند.- رطوبت سنج شیمیایی ؛ برای تعیین جرم بخارآب به کار می رود و ا...
-
واژههای همآوا
-
رطوبة
لغتنامه دهخدا
رطوبة. [ رُ ب َ ] (ع مص ) رطوبه . رطوبت . تر شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (مصادراللغه ٔ زوزنی ) (ترجمان جرجانی چ دبیرسیاقی ص 52) (دهار). تر شدن . مقابل خشک شدن . (از اقرب الموارد). تری . (دهار). || تر و تازه گردیدن . (منتهی الارب ) (از آنندراج ). رجوع ...
-
جستوجو در متن
-
نامرطوب
لغتنامه دهخدا
نامرطوب . [ م َ ] (ص مرکب ) خشک . یابس . بی رطوبت .
-
پانکراتین
لغتنامه دهخدا
پانکراتین . [ ن ِ ] (فرانسوی ، اِ) ماده ای که در رطوبت لوزالمعده است .
-
نم کشیدن
لغتنامه دهخدا
نم کشیدن . [ ن َ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) رطوبت کشیدن . خیس شدن . اندکی تر شدن .رطوبت کمی از هوا یا از زمین مرطوب به خود گرفتن .
-
نمگینی
لغتنامه دهخدا
نمگینی . [ ن َ ] (حامص مرکب ) نمگین بودن . نمناکی . رطوبت . تری .
-
نشف کردن
لغتنامه دهخدا
نشف کردن . [ ن َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) جذب کردن رطوبت . بخود درکشیدن آب و رطوبت را : چهارم آن که خشکی مستولی گردد و رطوبت بیضه کمتر شود و بدان سبب رطوبتی را که اندر گوهر طبقه ٔ عنبیه باشد نشف کند. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). لکن کژدم را در شیشه باید کرد تا ...
-
مرطوب
لغتنامه دهخدا
مرطوب . [ م َ ] (ع ص ) نعت مفعولی از مصدر رَطب و رُطوب . رجوع به رطب و رطوب شود. || نعت مفعولی از مصدر لازم رُطوبة که در تداول فارسی به کار میرود و از نظرقواعد زبان عربی صحیح نیست . صاحب رطوبت و تری . (منتهی الارب ) (آنندراج ). رطوبت ناک . (غیاث ). ن...
-
ندوت
لغتنامه دهخدا
ندوت . [ ن ُ دُوْ وَ ] (ع اِمص ) ندی . نداوت . تری . نم . بلل . رطوبت . (یادداشت مؤلف ). رجوع به نُدُوَّة شود.
-
نمکت
لغتنامه دهخدا
نمکت . [ ن َ م َ ](اِ) تری . رطوبت . (ناظم الاطباء) (شعوری ج 2 ص 378).
-
نمناکی
لغتنامه دهخدا
نمناکی . [ ن َ ] (حامص مرکب ) رطوبت . تری . مرطوبی . (ناظم الاطباء). بلالة. بلل . بلة. نداوت . (یادداشت مؤلف ).