کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رطب و یابس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
رطب و یابس
لغتنامه دهخدا
رطب و یابس . [ رَ ب ُ ب ِ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) تر و خشک . (یادداشت مؤلف ). || کنایه از دو گونه سخن بی معنی و خوب است : لارطب و لایابس الا فی کتاب مبین . (قرآن 59/6). (یادداشت مؤلف ).کنایه از سخن صحیح و ناصحیح . (فرهنگ فارسی معین ).- رطب و یابس...
-
واژههای مشابه
-
رطب چیدن
لغتنامه دهخدا
رطب چیدن . [ رُ طَ دَ ] (مص مرکب ) رطب بازکردن از نخل ؛ چیدن خرمای تازه : در آن باغ رفته رطب چیدمی وزو دادمی هر که را دیدمی .نظامی (از آنندراج ).
-
رطب افشان
لغتنامه دهخدا
رطب افشان . [ رُ طَ اَ ] (نف مرکب ) افشاننده ٔ رطب . || کنایه است از گوینده ٔ سخن شیرین : من که نقاش نیشکرقلمم رطب افشان نخل این حرمم .نظامی .
-
رطب چین
لغتنامه دهخدا
رطب چین . [ رُ طَ ] (نف مرکب ) آنکه رطب چیند. که رطب از نخل بازکند. رباینده ٔ رطب از نخل : در باغچه ٔ گل قصب چین گردن زده زنگی رطب چین . نظامی .رطب چینی که با نخلم ستیزدز من جز خار هیچش برنخیزد. نظامی .رطب چین درآمد زدوشینه خواب دماغی پرآتش دهانی پرآ...
-
رطب خوار
لغتنامه دهخدا
رطب خوار. [ رُ طَ خوا / خا ](نف مرکب ) آنکه رطب خورد. خورنده ٔ رطب : رطب بر خوان رطب خواری نه برخوان سکندر تشنه لب بر آب حیوان .نظامی .
-
رطب ریز
لغتنامه دهخدا
رطب ریز. [ رُ طَ ] (نف مرکب ) که رطب ریزد. ریزنده ٔ رطب . || بمجاز، گوینده ٔ سخن شیرین : چو سقراط را داد نوبت سخن رطب ریز شد خوشه ٔ نخل بن . نظامی .چون رطب ریز این درخت شدی نیک بادت که نیکبخت شدی .نظامی .
-
رطب وار
لغتنامه دهخدا
رطب وار. [ رُ طَ ] (ص مرکب ) مانند رطب .مثل خرما. خرماکردار. (یادداشت مؤلف ) : به فیاضی که بخشد با رطب خارکه بی خارم نیابد کس رطب وار.نظامی .
-
جستوجو در متن
-
یابس
لغتنامه دهخدا
یابس . [ ب ِ ] (ع ص ) خشک . (مهذب الاسماء) (دهار) (ترجمان القرآن جرجانی ) (ناظم الاطباء). خشک و خشکی کننده . (آنندراج ) (غیاث اللغات ). مقابل رَطْب . ج ، یَبس . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).- حجر یابس ؛ سنگ سخت . یقال هذا ایبس من الحجر؛ ای اصلب ...
-
اصول قوابس
لغتنامه دهخدا
اصول قوابس . [ اُ ل ِ ق َ ب ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) شیخ اشراق در ضمن بحث از برزخها آرد: اصول قوابس چهار است : بارد یابس که زمین باشد، و بارد رطب یا آب ، و حار رطب یعنی هوا، و حار یابس یا آتش . رجوع به حکمت اشراق چ کربن ص 188 شود.
-
یبوسة
لغتنامه دهخدا
یبوسة. [ ی ُ س َ ] (ع اِمص ) خشکی . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (آنندراج ). ضد رطوبت . (از اقرب الموارد). || در اصطلاح فلسفه ٔ قدیم کیفیتی است که صعوبت تشکل و تفرق و اتصال را در جسم موجب می شود. (از تعریفات جرجانی ) (از اقرب الموارد). یکی از کیف...
-
حمالةالحطب
لغتنامه دهخدا
حمالةالحطب . [ ح َ م ْ ما ل َتُل ْ ح َ طَ ] (اِخ ) خواهر ابوسفیان بن حرب اموی و زوجه ٔ ابولهب است ، مکنی به ام جمیل . وی کمال بغض و عداوت نسبت بحضرت رسول داشته شباهنگام در معبر آن جناب خار و خسک میریخت ، چنانکه در قرآن مجید یادآوری این مطلب شده . در ...
-
زوفی
لغتنامه دهخدا
زوفی . [ فا] (ع اِ) گیاهی است که در کوههای قدس خیزد و این رازوفای یابس گویند. طبیخ آن با سکنجبین مسهل خلط غلیظ و مضمضه ٔ آن که در سرکه پخته باشند جهت درد دندان و بخور آن برای درد گوش نافع. (منتهی الارب ) (آنندراج ). || چرکی است در پشم و موی زیر شکم و...
-
زفت
لغتنامه دهخدا
زفت . [ زِ ] (اِ) نوعی از قیر باشد و آن چیزی است سیاه و چسبنده که از درخت صنوبر حاصل شود و بر سر کچلان چسبانند و در عربی نیز به کسر اول همین معنی دارد. وآن سه نوع است یکی زفت رومی و آن براق و صاف و املس می باشد و از روم می آورند و بعضی گویند همین زفت...