کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رضوان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
ابن رضوان
لغتنامه دهخدا
ابن رضوان . [ اِ ن ُ رِض ْ ] (اِخ ) علی بن رضوان بن علی بن جعفر مصری ، مکنی به ابوالحسن . در آغاز صناعت تنجیم می ورزید و بر راه می نشست و از فال و زایجه ارتزاق میکرد. سپس منطق و طب آموخت و در هیچیک براعتی به دست نکرد و کتبی نیز دارد که بر پایه و اساس...
-
رضوان قاجار
لغتنامه دهخدا
رضوان قاجار. [ رِض ْ ن ِ ] (اِخ ) سام میرزا، پسر محمدقلی میرزا ملک آرا. وی در تهران به تحصیل دانش پرداخت و از همه ٔ علوم بهره گرفت . بواسطه ٔ ذوق فطری و موروثی به شعر و شاعری گرایید و در اندک مدت به مقامی ارجمند در جهان ادب رسید و به مدح ناصرالدین شا...
-
رضوان جایگاه
لغتنامه دهخدا
رضوان جایگاه . [ رِض ْ ] (ص مرکب ) بهشت مقام . خلدآشیان . اصطلاحی است که پس از نام مرده آرند، مانند خلدآشیان . (یادداشت مؤلف ). دعای خیر برای مردگان ، یعنی جای او در بهشت باد. (ناظم الاطباء).
-
رضوان کده
لغتنامه دهخدا
رضوان کده . [ رِض ْ ک َ دَ / دِ ] (اِ مرکب ) کنایه از بهشت عنبرسرشت . (برهان ) (آنندراج ) (از مجموعه ٔ مترادفات ص 65) : رضوان کده خمخانه ها حوض جنان پیمانه هاکف بر قدح دردانه ها از عقد حورا ریخته . خاقانی .|| جایی بهشت مانند. (فرهنگ فارسی معین ). || ...
-
رضوان کلا
لغتنامه دهخدا
رضوان کلا. [ رِض ْ ک َ ] (اِخ ) دهی از دهستان کیاکلا از بخش مرکزی شهرستان شاهی . آب آن از رودخانه ٔ تالار. محصول عمده ٔ آنجا برنج و کنف و پنبه و جو و کنجد و نیشکر و صیفی . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).
-
رشک رضوان
لغتنامه دهخدا
رشک رضوان . [ رَ ک ِ رِض ْ ] (اِخ ) دهی از دهستان عزیزآباد بخش فهرج شهرستان بم . آب آن از قنات . محصولات عمده غلات و حنا و لبنیات و خرما. راه فرعی . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
-
حسن رضوان
لغتنامه دهخدا
حسن رضوان . [ ح َ س َ ن ِ رِ ] (اِخ ) (الشیخ ...) حسینی خالدی عمرانی طریقة. در 1239 هَ . ق . در شهر بدیریة بنی سویف متولد شد و اجدادش در شام بودند. وی علوم را در جامعالازهر آموخت و در 1265 هَ . ق . به قصبه ای منتقل شد و در1284 هَ . ق . به حجاز رفت و ...
-
هشت هیکل رضوان
لغتنامه دهخدا
هشت هیکل رضوان . [ هََ هََ / هَِ ک َ ل ِ رِض ْ ] (اِخ ) کنایت از هشت بهشت است . (برهان ).
-
واژههای همآوا
-
رزوان
لغتنامه دهخدا
رزوان . [ رَزْ ] (ص مرکب ، اِ مرکب )باغبان و رزبان . (ناظم الاطباء). ناطور. (یادداشت مؤلف ). || (اِخ ) کره ٔ ستاره ٔ زهره . (ناظم الاطباء). نام جرم فلک زهره . (انجمن آرا) (آنندراج ).
-
جستوجو در متن
-
علی
لغتنامه دهخدا
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن رضوان بن علی بن جعفر مصری ، مکنی به ابوالحسن و مشهور به ابن رضوان . رجوع به علی مصری (ابن رضوان بن ...) و ابن رضوان شود.
-
پیر هشت خلد
لغتنامه دهخدا
پیر هشت خلد. [ رِ هََ خ ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از رضوان . خادم بهشت . رضوان . (آنندراج ).
-
رضیان
لغتنامه دهخدا
رضیان . [ رِ ض َ ] (ع اِ) تثنیه ٔ رضا در معنی خشنودی . که با «واو» رضوان نیز آرند. (از متن اللغة). تثنیه ٔرضا. (منتهی الارب ). و رجوع به رضا و رِضَوان شود.
-
چهارشنبه بازار
لغتنامه دهخدا
چهارشنبه بازار. [ چ َ / چ ِ شَم ْ ب َ ] (اِخ ) نام محلی کنار راه رشت به آستارا میان رضوان ده و ارده جان در 72800 متری رشت . (یادداشت مؤلف ). بازار کوچکی است جزء دهستان گیل دولاب بخش رضوان ده شهرستان طوالش ، در هزارگزی شمال رضوان ده بین آبادیهای ارده...