کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رشکین پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
رشکین
لغتنامه دهخدا
رشکین . [ رَ ] (اِخ ) دهی از دهستان رودبار معلم کلایه ٔ شهرستان قزوین . سکنه 132 تن . آب آن از رودخانه ٔ خارارود. محصولات عمده غلات و فندق و زغال اخته و لبنیات و عسل . صنایع دستی گلیم و جاجیم بافی . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1).
-
رشکین
لغتنامه دهخدا
رشکین . [ رَ ] (ص نسبی ) منسوب به رشک یعنی صاحب رشک ، و در سراج اللغات نوشته که این مرکب است از رشک و کلمه ٔ کین چون دو کاف به هم آمدند یکی را حذف کردند اغلب که کاف تازی حذف کرده باشند بخلاف چرکین که کاف دوم را که فارسی بود حذف کردند. (غیاث اللغات ) ...
-
جستوجو در متن
-
متلاح
لغتنامه دهخدا
متلاح . [ م ُ ت َ لاح ح ] (ع ص ) رشکین و حسد برنده بر دیگری . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ).
-
کج نظر
لغتنامه دهخدا
کج نظر. [ ک َ ن َ ظَ ] (ص مرکب ) آنکه نظرش کج باشد. کج بین . بدنگاه . (ناظم الاطباء). || حسود و رشکین و بدخواه . (ناظم الاطباء).
-
غیرتی
لغتنامه دهخدا
غیرتی . [ غ َ رَ ] (ص نسبی ) رشکین و غیور. غیرتمند. || آنکه دارای ناموس و نگهدار آبروو شرف باشد. (از ناظم الاطباء). رجوع به غیرت شود.
-
شفون
لغتنامه دهخدا
شفون . [ ش َ ] (ع ص ) رشکین و حسود و غیور. (ناظم الاطباء). غیور که از شدت غیرت و حذر گوشه ٔ چشم از تند نگریستن برنبندد. (از اقرب الموارد). || کسی که با گوشه ٔ چشم و یا به کراهت و اعراض بنگرد کسی را. (ناظم الاطباء) (آنندراج ).
-
ناتوان بین
لغتنامه دهخدا
ناتوان بین . [ ت َ ] (نف مرکب ) حاسد زیرا که کسی را توانا دیدن نمیتواند. (غیاث ). رشکین . حسود. بدخواه . (ناظم الاطباء) : چشم او دید دست من بوسیدآن که میگفت ناتوان بین است .میرزا عبدالغنی قبول (از آنندراج ).
-
کج بصیرت
لغتنامه دهخدا
کج بصیرت . [ ک َ ب َ رَ] (ص مرکب ) آنکه از راه بصیرت حقیقی منحرف باشد. کج معامله و بدمعامله . (فرهنگ فارسی معین ) : ندارد حاصلی با کج بصیرت دوستی کردن کسی را یک جهت با خویشتن احول نمی بیند. محسن تأثیر (از آنندراج ).|| احول و کج بین . || حسود و رشکین...
-
کژنظر
لغتنامه دهخدا
کژنظر. [ ک َ ن َ ظَ ] (ص مرکب ) احول . کج بین . بدنگاه . (ناظم الاطباء). کژبین . کژچشم . لوچ . || که براستی و درستی ننگرد. که راست نبیند : هرآنکه دید ترا با پدر همی گویدکه دیده ٔ دل داناش کژنظر نبود. سوزنی .|| حسود. رشکین . بدخواه . || بدبین . بدنگاه...
-
گرسنه دل
لغتنامه دهخدا
گرسنه دل . [ گ ُ رِ / رُ ن َ / ن ِ / گ ُ س َ / س ِ ن َ / ن ِ دِ ](ص مرکب ) حسود و رشکین . (ناظم الاطباء) : طعمه ٔ گرسنه دلان سخن استخوان ریزه های خوان من است . حسین ثنایی (از آنندراج ).|| منتظر و مشتاق بودن . (مجموعه ٔ مترادفات ص 343).
-
غیرتمند
لغتنامه دهخدا
غیرتمند. [ غ َ / غ ِ رَ م َ ] (ص مرکب ) آنکه غیرت دارد. کسی که نگاهدار عصمت و آبرو و شرف و عزت است و از قبول اهانت بر عرض خود ابا دارد. آنکه در حفظ عرض و ناموس متعصب است . غیور. || رشکین و غیور. (ناظم الاطباء). حسود. رشک برنده : نَغِرَة؛ زن غیرتمند. ...
-
رشک آور
لغتنامه دهخدا
رشک آور. [ رَ وَ ] (نف مرکب ) رشک آورنده . حسود و رشک برنده . (ناظم الاطباء). به معنی حسود است . (از شعوری ج 2 ورق 5). رشکور. رشکین . (یادداشت مؤلف ). || گاهی به معنی غیور و باتعصب آید. (از شعوری ج 2 ورق 5).
-
رشکن
لغتنامه دهخدا
رشکن . [ رِ ک ِ ] (ص نسبی ) رشکناک . آنکه تخم شپش به موی سرش افتاده باشد. پر از رشک تخم شپش . (یادداشت مؤلف ) : بوالمجدک رشکن آنکه از رشک صد خوشه ز سر توان درودش . اثیر اومانی .و رجوع به رِشکناک و رِشکین شود.
-
رشکناک
لغتنامه دهخدا
رشکناک . [ رَ ] (ص مرکب ) حسود و بدخواه . (ناظم الاطباء). پرحسد. رشکن . (یادداشت مؤلف ). اصاب ؛ رشکناک گردیدن . صبب ؛ رشکناک گردیدن به ... (منتهی الارب ) : زاهدی را بد یکی زن همچو حوررشکناک اندر حق او، بس غیور. مولوی .و رجوع به رشکن و رشکین شود.