کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رشته 1 پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
تایلر
لغتنامه دهخدا
تایلر. [ ل ُ ] (اِخ ) بروک . ریاضی دان مشهور انگلیسی است که در سال 1685 م . در «ادمونتون » متولد شد و بسال 1731 در «لندن » درگذشت . وی مدتی از دوران اولیه ٔ زندگی خود را بترتیب ، صرف مطالعه در موسیقی ، نقاشی ، علم حقوق ، فلسفه ، فیزیک و هندسه کرد و د...
-
پنج سفر موسی
لغتنامه دهخدا
پنج سفر موسی . [ پ َ س ِ رِ ] (اِخ ) کتاب های پنجگانه ای است که در اول مجلد عهد عتیق واقع است و این قسم از کتاب مقدس را در2 تو 34:14 «کتاب توراة خداوند که بواسطه ٔ موسی نازل شد» نامیده است و در کتاب 2 تو 17:9 «کتاب توراة خداوند». خوانده شده و در2 پاد...
-
زلزله
لغتنامه دهخدا
زلزله . [ زَ زَ / زِ زِ ل َ / ل ِ ] (از ع ، اِ) رجفه . لرز. لرزه . لرزش . جنبش سخت و حرکت شدید. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). جنبش زمین و زمین لرزه که بومهن و بومهین نیز گویند. (ناظم الاطباء). بومهن . بومهین . (صحاح الفرس ، یادداشت بخط مرحوم دهخدا). لغز...
-
نرشته
لغتنامه دهخدا
نرشته . [ ن َ رِ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) نریسیده . نارشته . ناریسیده . مقابل رشته . رجوع به رشته شود : چون آخر رشته این گره بوداین رشته نرشته پنبه به بود.نظامی .
-
چرخ رشت
لغتنامه دهخدا
چرخ رشت . [ چ َ رِ ] (ن مف مرکب ) چرخ رشته . آنچه با چرخ رشته شود. مقابل دست رشت .
-
ورمیشل
لغتنامه دهخدا
ورمیشل . [ وِ ش ِ ] (فرانسوی ، اِ) نوعی رشته ٔ فرنگی که به شکل رشته هایی باریکتر از اسپاگتی تهیه شود و آن را در سوپ و آش به کاربرند. (فرهنگ فارسی معین ).
-
نارشته
لغتنامه دهخدا
نارشته . [ رِ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) نرشته . ناریسیده . مقابل رشته به معنی ریسیده و تاب داده . رجوع به رشته شود.
-
ملبة
لغتنامه دهخدا
ملبة. [ م َ ل َ ب َ ] (اِ) رشته ای از رشته های زعفران . (المعرب جوالیقی ص 316).
-
اتار
لغتنامه دهخدا
اتار.[ اَت ْ تا ] (اِ) رشته ٔ کمند. رجوع به اَتَر شود.
-
اخیاط
لغتنامه دهخدا
اخیاط. [ اَخ ْ ] (ع اِ) ج ِ خَیط. رشته ها.
-
چینلینگ
لغتنامه دهخدا
چینلینگ . (اِخ ) چینلینگ شان . نام رشته کوهی در چین شمالی است .
-
دسک
لغتنامه دهخدا
دسک . [ دَ ] (اِ) رشته و ریسمان تابیده را گویند که بر سوزن می کشند. (برهان ) (آنندراج ). رشته ٔ جامه دوختن . (شرفنامه ٔ منیری ). دسه . دشک . و رجوع به دسه و دشک شود.
-
گیسووار
لغتنامه دهخدا
گیسووار. (ص مرکب ) چون گیسو. گیسووش . مانند گیسو در سیاهی و بلندی و رشته : آن چنگ ازرق سار بین زر رشته در منقار بین در قید گیسووار بین پایش گرفتار آمده .خاقانی .
-
تای تای
لغتنامه دهخدا
تای تای . (اِ مرکب ) نخ نخ ، رشته رشته : او مست بود و دست به ریشم دراز کردبرکند تای تای و پراکند تارتار. سوزنی .رجوع به تای شود.
-
چانه گیر
لغتنامه دهخدا
چانه گیر. [ ن َ / ن ِ ] (نف مرکب ) آنکه خمیر گلوله کند پختن نان یا رشته کردن را. آنکه خمیر را چانه کند. کسی که خمیر را برای نان پختن یا برای رشته کردن گلوله کند. گردکننده ٔ خمیر.