کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رس انداختن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
رس انداختن
لغتنامه دهخدا
رس انداختن . [ رُ اَ ت َ ] (مص مرکب ) تبلور. متبلور گشتن .- رس انداختن شکر ؛ تبلور. متبلور شدن . کر زدن آن . (یادداشت مؤلف ).- رس انداختن شیره و مانند آن ؛ متبلور شدن آن . (یادداشت مؤلف ).- رس انداخته ؛ شکرکرزده . متبلور. (از یادداشت مؤلف ).
-
واژههای مشابه
-
کامباسه رس
لغتنامه دهخدا
کامباسه رس . [ س ِ رِ ] (اِخ ) ژان ژاک . مشاور حقوقی و از رجال دولت فرانسه بود در مون پیله بدنیا آمد (1824-1753 م .). صدر اعظم امپراطور بود. در تحریر قانون مدنی فرانسه شرکت داشت .
-
گل رس
لغتنامه دهخدا
گل رس . [ گ ِ ل ِ رُ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) مخلوطی است از پلی سیلیکات قلیایی آلومینیم و شن اکسید دو فر و، نسبتاً دارای خاصیت قابض میباشد. (درمان شناسی تألیف عطایی ص 455). و رجوع به خاک رس شود.
-
گلوله رس
لغتنامه دهخدا
گلوله رس . [ گ ُ لو ل َ / ل ِ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) هدف گلوله . آخرین نقطه ای که گلوله بدانجا برسد. آنجا که گلوله بدان تواند رسید.
-
گوله رس
لغتنامه دهخدا
گوله رس . [ ل َ / ل ِ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) رجوع به گلوله رس شود.
-
گوش رس
لغتنامه دهخدا
گوش رس . [ رَ / رِ ] (نف مرکب ) که به گوش رسد. (آواز و صدا) که شنیده شود. که فاصله چندان بود که آوا شنیده شود: آواز او گوش رس نبود.
-
عقل رس
لغتنامه دهخدا
عقل رس . [ ع َ رَ ] (نف مرکب ) عقل رسنده . به سن تمییز رسیده .- عقل رس شدن ؛ در تداول خانگی ، به سنی که تمییز نیک از بد توان کردن رسیدن . به سنی بالغ شدن که عقل بر او حکومت کند. به درجه ٔ مردی یا زنی رسیدن . به سن رشد و تمییز رسیدن . رشد و تمییز بوا...
-
نیم رس
لغتنامه دهخدا
نیم رس . [ رَ ] (ن مف مرکب ) شراب و ثمر و سبزه که خوب نرسیده باشد. (آنندراج ).نیم پخته . نیم خام . که نه کاملاً رسیده است و نه نارس است بلکه میان آن دو است . (یادداشت مؤلف ). از خامی وکالی درآمده اما هنوز قوام و نضج نگرفته و پخته ناشده . که تازه رسی...
-
نیمه رس
لغتنامه دهخدا
نیمه رس . [ م َ / م ِ رَ ] (ن مف مرکب ) نیم رس . رجوع به نیم رس شود.
-
یاری رس
لغتنامه دهخدا
یاری رس . [ رَ ] (نف مرکب ) یاری رسنده . رسنده به طریق یاری در جمیع ازمنه و احوال . (آنندراج ). به یاری رسنده . به کمک آینده . یاری دهنده : بزرگا بزرگی دها بی کسم تویی یاوری بخش و یاری رسم . نظامی (از آنندراج ).تویی یاری رس فریاد هرکس به فریاد من فری...
-
تازه رس
لغتنامه دهخدا
تازه رس . [ زَ/ زِ رَ ] (ن مف مرکب ) نورس . (آنندراج ) : بباغ درون از سموم نفس اثر دسته بندد گل تازه رس . ظهوری (از آنندراج ).|| جدید و نو. || اندکی پیش آمده . (ناظم الاطباء).
-
تمام رس
لغتنامه دهخدا
تمام رس . [ ت َ رَ ] (ن مف مرکب ) مقابل نارس . (آنندراج ). تمام رسیده . کاملاً رسیده : تمام رس نبود باده ای که کف داردکه عیب دار بود گوهری که تف دارد. صائب (از آنندراج ).رجوع به تمام و دیگر ترکیبهای آن شود.
-
رس شدن
لغتنامه دهخدا
رس شدن . [ رُس س / رُ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) رست شدن . رس شدن شکر؛ متبلور شدن آن . (یادداشت مؤلف ). رجوع به رس و رست و رس کردن شود.
-
رس کردن
لغتنامه دهخدا
رس کردن . [ رُس س / رُک َ دَ ] (مص مرکب ) رست کردن . رجوع به رس و رس شدن و رست شدن و رست کردن شود: رس کردن شکر؛ متبلور شدن آن . (یادداشت مؤلف ).