کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رسید به (مرتبه ای) پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
بسخن رسید
لغتنامه دهخدا
بسخن رسید. [ ب ِ س ُ خ َ رَ / رِ ] (ن مف مرکب ) مرد عاقل و خردمند. (ناظم الاطباء). || مرد شایسته . (ناظم الاطباء).
-
جستوجو در متن
-
چهاردهه
لغتنامه دهخدا
چهاردهه . [ چ َ / چ ِ دَ هََ / هَِ ] (ص مرکب ) از چهار + دهه ، صفت نسبی (ده + هَ ) منسوب به عدد ده . || چهار مرتبه ده تا. چهل تا. عدد ده راواحد مرتبه ٔ دوم یا مرتبه ٔ دهگان (عشرات ) قرار میدهند و آن را یک دهه مینامند و از آن یکی از سه بخش سه گانه ٔ م...
-
شکر سفید
لغتنامه دهخدا
شکر سفید. [ ش َ ک َ رِ س َ / س ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) ابلوج . (یادداشت مؤلف ). فارسی زبانان هندوستان آنرا شکر تری گویند. (آنندراج ). چون قند سفید را دو بار بجوشانند شکر سفید به دست آید. (فرهنگ فارسی معین ). مثال این مراتب چنان است که قناد از نی...
-
مآت
لغتنامه دهخدا
مآت . [ م ِ ] (ع عدد، اِ) صدها. (غیاث )(آنندراج ). ج ِ مائة. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). صدگان . (التفهیم ، یادداشت ایضاً). مئات . سدگان . در حساب ، ده دهگان (عشرا) یعنی ده واحد از مرتبه ٔ دوم تشکیل یک سده یا یک واحد از مرتبه ٔ سوم را میدهد و اعداد ...
-
قوالب
لغتنامه دهخدا
قوالب . [ ق َ ل ِ ] (ع اِ) ج ِ قالب . (ناظم الاطباء).- شکر قوالب ؛ : و مثال این مراتب همچنان است که قنادی از نی شکر قند سفید بیرون آورد. اول که بجوشانند نبات سفید بیرون آورد، دوم مرتبه که بجوشانند شکر سفید بیرون آورد، سیم مرتبه شکر سرخ ، چهارم مرتبه...
-
ذکران مرتوما
لغتنامه دهخدا
ذکران مرتوما. [ ] حسین خلف در برهان فقرات ذیل را که تقریباً نامفهوم است آورده است و لغت نویسان هند و جز آنان نیز که بعداز او بوده اند به متابعت او همان عبارات را نقل میکنند و آن این است : ذکران مرتوما، به کسر نون ، روز سوم تموز ماه باشدو ذکران بمعنی ...
-
مراتب
لغتنامه دهخدا
مراتب . [ م َ ت ِ ] (ع اِ) درجات . طبقات . رتبه ها. ج ِ مرتبه . رجوع به مرتبه شود : تا طبعها مراتب دارند مختلف آب است بر زمین و اثیر است بر هوا. مسعود سعد.اصحاب سلطان همیشه این مراتب را منظورنداشته اند بلکه به تدریج ... آن درجات یافته اند. (کلیله و د...
-
طبرزد
لغتنامه دهخدا
طبرزد. [ طَ ب َ زَ ] (معرب ، اِ) معرب تبرزد. مأخوذ از پهلوی تورزت ، در سانسکریت (دخیل ). توارجه . (برهان قاطع چ معین ذیل تبرزد). بعضی چنین گفته اند: مُعرب است ، گویا که اطراف آن کنده شده به تبر. طبرزن و طبرزل ، مثله . (منتهی الارب ) (آنندراج ). شکر....
-
معادله
لغتنامه دهخدا
معادله . [ م ُ دَ ل َ / دِ ل ِ ] (از ع ،اِمص ) برابری . هم چندی . هم سنگی . هم تنگی . توازن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به معادلة شود. || (اصطلاح ریاضی ) تساوی بین مقادیر معلوم و مجهول ، به شرطی که تنها به ازای مقادیر خاصی از مجهول برقرار ب...
-
چاردهمی
لغتنامه دهخدا
چاردهمی . [ دَ هَُ ] (ص نسبی ، اِ مرکب ) هر چیز که در مرتبه ٔ چاردهم واقع شود. مرتبه ای بین سیزدهم و پانزدهم .
-
ویح
لغتنامه دهخدا
ویح . [ وَ ] (ع اِ) وای . کلمه ٔ ترحم است چنانکه ویل کلمه ٔ عذاب . یزیدی گوید هر دو به یک معنی است ، ویح لزید و ویحاً له رفع آن بنابر اینکه مبتداست و نصب به تقدیر فعلی است و ویح زید و ویحه باز نصب به تقدیر فعلی است و ویحما زید به همان معنی است ، یا ا...
-
مرتبه
لغتنامه دهخدا
مرتبه . [ م َ ت َ ب َ / ب ِ ] (از ع ، اِ) پایه . درجه . مقام . حد. مرحله . اندازه . رتبه : ثمره ٔ این اعتراف و رضا آن است که احاطه کند زیادتی فضل خدا را و دریابد مرتبه ٔ بلند ثواب . (تاریخ بیهقی ص 309). مرتبه ٔ هر کسی پیدا کرد. (مجمل التواریخ ، از فر...
-
بازغه
لغتنامه دهخدا
بازغه . [ زِ غ َ ] (اِخ ) نام زنی است از نسل عاد که به هدایت یوسف علیه السلام به مرتبه ٔ معرفت رسید. (آنندراج ) (غیاث اللغات ).
-
فلک مرتبه
لغتنامه دهخدا
فلک مرتبه . [ ف َ ل َ م َ ت َ ب َ / ب ِ ] (ص مرکب ) فلک مرتبت . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به فلک مرتبت شود.