کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رسیدن و نزول چیزی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
گزند رسیدن
لغتنامه دهخدا
گزند رسیدن . [ گ َ زَ رَ / رِ دَ ] (مص مرکب ) آسیب رسیدن . صدمه رسیدن : نیامد جهان آفرین را پسنداز ایشان به ایشان رسید آن گزند. فردوسی .نه حله ای کز آب مر او را رسد گزندنه حله ای کز آتش او را بود زیان . فرخی .گر گزندت رسد ز خلق مرنج که نه راحت رسد ز ...
-
ستم رسیدن
لغتنامه دهخدا
ستم رسیدن . [ س ِ ت َ رَ / رِ دَ ] (مص مرکب ) جور رسیدن . ستم دیدن : ز مادر بزادم بدانسان که دیدز گردون بمن بر ستمها رسید.فردوسی .
-
فرمان رسیدن
لغتنامه دهخدا
فرمان رسیدن . [ ف َ رَ / رِ دَ ] (مص مرکب ) کنایت از اجل مقدر رسیدن . (آنندراج ) : دوست رضا میدهد از سر جان خاستن عذر میار ای حسن خیز که فرمان رسید. حسن دهلوی .رجوع به فرمان شود.
-
راحت رسیدن
لغتنامه دهخدا
راحت رسیدن . [ ح َ رَ / رِ دَ ] (مص مرکب ) آسایش یافتن . (ناظم الاطباء). آسودگی رسیدن . مقابل رنج رسیدن : باری بچشم احسان بر حال ما نظر کن کز خوان پادشاهان راحت رسد گدا را. سعدی .گر گزندت رسد ز خلق مرنج که نه راحت رسد ز خلق نه رنج .(گلستان ).
-
رخنه رسیدن
لغتنامه دهخدا
رخنه رسیدن . [ رَ ن َ / ن ِ رَ / رِ دَ ] (مص مرکب ) شکاف یافتن . رخنه پیدا شدن . شکست برداشتن .شکستن . ترک برداشتن . || فساد یافتن . تباهی گرفتن . نااستواری یافتن . تزلزل گرفتن : صدر عالی است کعبه ٔ خرد است رخنه در کعبه ٔ خرد مرساد.خاقانی .
-
فریاد رسیدن
لغتنامه دهخدا
فریاد رسیدن . [ ف َرْ یا رَ / رِ ](مص مرکب ) کمک کردن . یاری کردن . به داد کسی رسیدن . به فریاد رسیدن . به فریاد کسی گوش دادن : اگر مهمان توست این ناخوش آوازمرا فریاد رس زین میهمانت . ناصرخسرو.بدیع نیست گرت خلق تهنیت گویندکه دولت تو رسیده ست خلق را ف...
-
بجاء رسیدن
لغتنامه دهخدا
بجاء رسیدن . [ ب ِ رَ / رِ دَ ] (مص مرکب ) به جای رسیدن . || بموقع رسیدن . || به حد مردان رسیدن . بالغ شدن : چون فرزند امیرالمؤمنین بجاء (بجای ) رسد، این عهده [ که هارون را بخلع خود بازدارم ] بر من . (مجمل التواریخ والقصص ).
-
بسر رسیدن
لغتنامه دهخدا
بسر رسیدن . [ ب ِ س َ رَ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از آخر شدن . (آنندراج : بسر رسید) : خنجر بدست بر سرم آن سیمبر رسیدگفتم که چیست گفت که عمرت بسر رسید. قاضی احمد (از آنندراج ). || بر باد رفتن . (آنندراج : بسررسید). بر باد رفتن . نابود شدن . (فرهنگ فارسی ...
-
بهم رسیدن
لغتنامه دهخدا
بهم رسیدن . [ ب ِهََ رَ / رِ دَ ] (مص مرکب ) التقاء. (ترجمان القرآن )رسیدن به یکدیگر. ملاقات کردن یکدیگر. (فرهنگ فارسی معین ). بیکدیگر پیوستن . دیدن یکدیگر را : فرصت شمار صحبت کز این دوروزه منزل چون بگذریم دیگر نتوان بهم رسیدن . حافظ.صحبت غنیمت است ب...
-
بقتل رسیدن
لغتنامه دهخدا
بقتل رسیدن . [ ب ِ ق َ رَ / رِ دَ ] (مص مرکب ) مقتول شدن . کشته شدن .
-
خبر رسیدن
لغتنامه دهخدا
خبر رسیدن . [ خ َ ب َ رَ / رِ دَ ] (مص مرکب ) اطلاع رسیدن . خبری بدست آمدن . آگهی یافتن : حیدر کزو رسید وز فخر اوازقیروان بچین خبر خیبر. ناصرخسرو.اگر نیستی سعی جاسوس گوش خبر کی رسیدی بسلطان هوش .سعدی .
-
خدمت رسیدن
لغتنامه دهخدا
خدمت رسیدن . [ خ ِ م َ رِ دَ ] (مص مرکب ) بحضور کسی رسیدن . بمجلس بزرگی وارد شدن . بحضرت درآمدن . بحضور آمدن . درآمدن بر کسی . تشرف حاصل کردن . (این ترکیب در موردی بکار می رود که گوینده بقصد احترام از حضور در مجلس مخاطب یا کس دیگر یاد کند).- خدمت کسی...
-
تریاک رسیدن
لغتنامه دهخدا
تریاک رسیدن .[ ت َ / ت ِرْ رَ / رِ دَ ] (مص مرکب ) متکیف شدن به تریاک . (آنندراج ). سرایت کردن نشأه ٔ تریاک در کسی .
-
جراحت رسیدن
لغتنامه دهخدا
جراحت رسیدن . [ ج ِ ح َ رَ / رِ دَ ] (مص مرکب ) زخم رسیدن . ریش شدن . مجروح گردیدن : گر ز مژگانت جراحت رسدم زود برهاند از آنم غم تو. عطار.جوانمردی را در جنگ تاتار جراحتی هولناک رسید. (گلستان ).
-
خیر رسیدن
لغتنامه دهخدا
خیر رسیدن . [ خ َ / خ ِ رَدَ ] (مص مرکب ) نفع رسیدن . منفعت بردن : گر از حق نه توفیق خیری رسدکی از بنده خیری به غیری رسد.سعدی (بوستان ).