کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رسواشده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
رسواشده
لغتنامه دهخدا
رسواشده . [ رُس ْ ش ُ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) فاش شده . بر سر زبانها افتاده . ظاهر و آشکار شده . از پرده بدشده : ای غمت مادر رسواشده را سوخته دل از دل مادر تو سوخته تر باد پدر.خاقانی .
-
جستوجو در متن
-
ورمالیده
لغتنامه دهخدا
ورمالیده . [ وَ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) دامن و یا پاچه و آستین بالاکرده شده . || رسواشده و گریخته از شرم . (آنندراج از مجمع التماثیل ).
-
مرتحض
لغتنامه دهخدا
مرتحض . [ م ُ ت َ ح ِ ] (ع ص ) رسواشده . بی آبرو گشته . (ناظم الاطباء). نعت است از ارتحاض به معنی افتضاح . رجوع به ارتحاض شود.
-
عیب کوش
لغتنامه دهخدا
عیب کوش . [ ع َ /ع ِ ] (نف مرکب ) به عیب کوشنده . آنکه در راه عیب کوشد. کوشنده بر معایب . مبرم بر خطا و نقص : هرکه سخن نشنود از عیب پوش خود شود اندر حق خود عیب کوش . امیرخسرو دهلوی .بر من رسواشده ٔ عیب کوش عیب تو پوشی که توئی عیب پوش .میرخسرو (از آنن...
-
عیب پوشیدن
لغتنامه دهخدا
عیب پوشیدن . [ ع َ / ع ِ دَ ] (مص مرکب ) مخفی کردن عیب .نهان کردن نقص و گناه . مقابل عیب جستن : ره من همه زهر نوشیدن است هنر جستن و عیب پوشیدن است . نظامی .ور خدا خواهد که پوشد عیب کس کم زند در عیب معیوبان نفس . مولوی .به پیر میکده گفتم که چیست راه ن...
-
عیب پوش
لغتنامه دهخدا
عیب پوش . [ ع َ / ع ِ ] (نف مرکب ) عیب پوشنده . آنکه می پوشاند و اغماض میکند از سهو و خطای دیگران . (ناظم الاطباء). خطاپوش . ستارالعیوب . مقابل عیب جو : جاهلی کفر و عاقلی دین است عیب جوی آن و عیب پوش اینست . سنائی .هست چو همنام خویش نامزد بطش و بخش ب...
-
رسوا
لغتنامه دهخدا
رسوا. [ رُس ْ ] (ص ) فضیح . (آنندراج ) (منتهی الارب ) (ارمغان آصفی ). بی حرمت و بی عزت و بی آبرو و بدنام و مفتضح . (فرهنگ فارسی معین ). مفتضح .کسی که بر بدی آشکار شده ، مثال : فلان رسوا شده است وخبر ندارد. (فرهنگ نظام ). کیاده . (لغت فرس اسدی ، نسخه ...