کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رسوائی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
رسوائی
لغتنامه دهخدا
رسوائی . [ رُس ْ ] (حامص ) رسوایی . رجوع به رسوایی شود.
-
جستوجو در متن
-
وافضیحتاه
لغتنامه دهخدا
وافضیحتاه . [ ف َ ح َ ] (ع صوت مرکب ) (مرکب از «وا»ی ندبه + منادای مندوب ) وای براین رسوائی . وای از این رسوائی . چه رسوائی بسیار.
-
توأبة
لغتنامه دهخدا
توأبة. [ ت ُ ءَ ب َ ] (ع اِ) (از «ؤب »)تُؤَبة. (اقرب الموارد). عار و ننگ و فضیحت و رسوائی و هر چیز که از آن شرم داشته می شود. (ناظم الاطباء). خواری و رسوائی . عار. حیاء. (از اقرب الموارد).
-
ننگ آور
لغتنامه دهخدا
ننگ آور. [ ن َ وَ ] (نف مرکب ) موجب ننگ و زشتی . باعث بدنامی و رسوائی و شرمندگی . مایه ٔ سرافکندگی .
-
قباحت داشتن
لغتنامه دهخدا
قباحت داشتن . [ ق َ ح َ ت َ ] (مص مرکب ) زشتی و بدی داشتن . || فضیحت و رسوائی آوردن . افتضاح داشتن . (ناظم الاطباء).
-
لوءة
لغتنامه دهخدا
لوءة. [ ل َ ءَ ] (ع اِ) عورت . || رسوائی . || سخت بدی . (منتهی الارب ).
-
ابه
لغتنامه دهخدا
ابه . [ اَ ب َه ْ ] (ع اِ) رسوائی . ننگ . || (مص ) شرم . شرم داشتن . (مصادر بیهقی ).
-
ابه
لغتنامه دهخدا
ابه . [اِ ب َه ْ ] (ع اِ) ننگ و گویند خشم . (مهذب الاسماء). ننگ و رسوائی . (منتهی الارب ). آنچه از او شرم دارند.
-
صلیعاء
لغتنامه دهخدا
صلیعاء. [ ص ُ ل َ ] (ع ص ، اِ) شنیعه ٔ نمایان . || هر رسوائی و فاحشه و کار بد ظاهر و پیدا. || بلای سخت . (منتهی الارب ).
-
لاف و لام
لغتنامه دهخدا
لاف و لام .[ ف ُ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) لاف و گزاف : آخر بدهی به ننگ و رسوائی بی شک یکروز لاف و لامش را.ناصرخسرو.
-
بی سیرت
لغتنامه دهخدا
بی سیرت . [ رَ ] (ص مرکب ) (از: بی + سیرت ) فاسق و فاجر. || بی آبرو و رسوا. (ناظم الاطباء). || مفعول که به رسوائی کشیده شده است . و رجوع به بی سیرت کردن و رجوع به سیرت شود.
-
عشرتگاه
لغتنامه دهخدا
عشرتگاه . [ ع ِ رَ ] (اِ مرکب ) عشرتگه . محل شادی و خوشگذرانی . (ناظم الاطباء) : از گلستان تا به عشرتگاه مستان میکشدذوق رنگ آمیزی گلهای رسوائی مرا.میرزا رضی دانش (از آنندراج ).
-
ذائل
لغتنامه دهخدا
ذائل . [ ءِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از ذیل . || درازدنبال : فرس ٌ ذائل ؛ اسبی درازدم . || ذیل ٌ ذائل ؛ خواری . رسوائی . || درع ٌ ذائل ؛ زره درازدامان . || حِلَق ٌ ذائل ؛ حلقه های زره باریک و لطیف مائل بدرازی .
-
فضوح
لغتنامه دهخدا
فضوح . [ ف ُ ] (ع مص ) رسوائی . (منتهی الارب ). آشکار کردن بدی کسی را. (از اقرب الموارد). فضاحت . فضیحت . فضیحة : کوهها را هست زین طوفان فضوح کو امانی ؟ جز که در کشتی نوح .مولوی .