کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رسن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
رسن
لغتنامه دهخدا
رسن . [ رَ ] (اِخ ) نام پسر عامر است . (منتهی الارب ).
-
رسن
لغتنامه دهخدا
رسن . [ رَ ] (ع مص ) مهار ساختن برای شتر و بستن آنرا به ریسمان . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از آنندراج ). قرار دادن رسن برای ستور، و گویند بستن آن به رسن . (از اقرب الموارد). بستن ستور به رسن . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار).
-
رسن
لغتنامه دهخدا
رسن . [ رَ س َ ] (ع اِ) ریسمان ، و با تازی مشترکست . (از شعوری ج 2 ص 12). ریس (در تداول مردم قزوین ). (ناظم الاطباء). ریسمان . حبل . (ترجمان القرآن ) (دهار) (ناظم الاطباء). ریسمانی که بدان چیزهارا می بندند، در سنسکریت رشتابه معنی رسن است . (فرهنگ نظا...
-
رسن
لغتنامه دهخدا
رسن . [ رَ س َ ] (ع اِ) زمام و آنچه بر بینی شتر باشد از مهار. ج ، اَرْسان و اَرْسُن . (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ). ج ، رُسُن . (ناظم الاطباء). رسن و آنچه بر بینی شتر باشد از مهار و ریسمان که بدان چیزها را می بندند، و این مشترک ...
-
رسن
لغتنامه دهخدا
رسن . [ رُ س ُ ] (ع اِ) ج ِ رَسَن . (ناظم الاطباء). رجوع به رسن شود.
-
رسن
لغتنامه دهخدا
رسن .[ رَ ] (اِخ ) نام پسر عمرو است . (از منتهی الارب ).
-
واژههای مشابه
-
رسن تابیدن
لغتنامه دهخدا
رسن تابیدن . [ رَ س َ دَ ] (مص مرکب ) رسن تافتن . ریسمان تافتن . (از آنندراج ). رجوع به رسن تافتن در هر دو معنی شود.
-
رسن تاختن
لغتنامه دهخدا
رسن تاختن . [ رَ س َ ت َ ] (مص مرکب ) رسن افکندن . (از آنندراج ). ریسمان انداختن : گه این را گه آن را رسن ساختی خطر بین کز انسان رسن تاختی .(از آنندراج ).
-
رسن تافتن
لغتنامه دهخدا
رسن تافتن . [ رَ س َ ت َ ] (مص مرکب ) رسن تابیدن . ریسمان تافتن . (از آنندراج ). تعویه . (منتهی الارب ). عیل . (تاج المصادر بیهقی ). مَسْد. (دهار) (منتهی الارب ):ز گور تا لب دوزخ بتافتم رسنی زبهر بستن بار گناه بسیارم . سوزنی . || کنایه از فکر بر اصل ...
-
رسن ساختن
لغتنامه دهخدا
رسن ساختن . [ رَ س َ ت َ ] (مص مرکب ) رسن تابیدن . || مساحی کردن . اندازه گرفتن . (یادداشت مؤلف ). پیمودن . (از آنندراج ) : به چاه سیصد باز اندرم من از غم اوعطای میر رسن ساختم ز سیصد باز. شاکر بخاری .چونان که گر خواهی در بادیه سازی ازو ژرف چهی را رس...
-
رسن باز
لغتنامه دهخدا
رسن باز. [ رَسَم ْ ] (نف مرکب ) رسبازنده . ریسمان باز. (ناظم الاطباء) (از شعوری ج 2 ورق 6). کسی که روی ریسمان برود و بازیها کند. (فرهنگ نظام ). آنکه در بالای ریسمان کارهای شگفت آور کند. بندباز. (فرهنگ فارسی معین ). ریسمان باز و بندباز و دارباز، و آن ...
-
رسن بازی
لغتنامه دهخدا
رسن بازی . [ رَ سَم ْ ] (حامص مرکب ) عمل و شغل رسن باز. ریسمان بازی . (فرهنگ فارسی معین ) : آن رسن کش به لیمیاسازی من بیچاره در رسن بازی . نظامی .عنکبوتی شدم ز طنازی وآن شب آموختن رسن بازی . نظامی .بر آن فرضه بی آنکه اندیشه کردرسن بازی هندوان پیشه کر...
-
رسن باف
لغتنامه دهخدا
رسن باف . [ رَ سَم ْ ] (نف مرکب ) رسن بافنده . که رسن ببافد. (یادداشت مؤلف ). حبال . (دهار).
-
رسن بریده
لغتنامه دهخدا
رسن بریده . [ رَ سَم ْ ب ُ دَ ] (ن مف مرکب ) افسارگسیخته . بی بندوبار : کآن شیفته ٔ رسن بریده دیوانه ٔ ماه نو ندیده .نظامی .