کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رسمی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
رسمی
لغتنامه دهخدا
رسمی . [ رَ ] (اِخ ) شاعر ترک معاصر احمدپاشا. او را بترکی دیوانیست . (یادداشت مؤلف ). و رجوع به قاموس الاعلام ترکی شود.
-
رسمی
لغتنامه دهخدا
رسمی . [ رَ ] (ص نسبی ) منسوب به رسم . مقابل غیررسمی . بآیین . (یادداشت مؤلف ). || معمول و متداول که از نوع ممتاز نباشد.- لباس رسمی ؛ لباسی که در جشنها پوشند. (فرهنگ فارسی معین ).- || لباسی که طایفه ٔ نوکر در وقت رفتن بخدمت پادشاه پوشند. (یادداشت م...
-
واژههای مشابه
-
نیمه رسمی
لغتنامه دهخدا
نیمه رسمی . [ م َ / م ِ رَ ] (ص نسبی ) آنچه که رسمی باشد ولی نه کاملاً: لباس نیمه رسمی . (فرهنگ فارسی معین ).- روزنامه ٔ نیمه رسمی ؛ روزنامه ای که ظاهراً مربوط به افراد ملت است و با سرمایه ٔ مردم منتشر می شود و در نشر اخبار متکی به واقعیات است اما ع...
-
بلوط رسمی
لغتنامه دهخدا
بلوط رسمی . [ ب َل ْ لو طِ رَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) از انواع بلوط است و در ایران مخصوص نواحی خشک است و پایگاه آن جنگلهای جنوب و مغرب ایران از آذربایجان غربی تا کردستان و لرستان و کازرون و فارس کشیده میشود. و از این درخت مازو (مازوج )، برارمازو، ...
-
جستوجو در متن
-
محضردار
لغتنامه دهخدا
محضردار. [ م َ ض َ ] (نف مرکب ) دارنده ٔ محضر. در تداول امروز، صاحب امتیاز دفتر ثبت اسناد رسمی . سردفتر. کسی که برحسب موازین قانونی مسئول دفتر اسناد رسمی یا دفتر ازدواج و طلاق است .
-
معاشی
لغتنامه دهخدا
معاشی . [ م َ ] (ص نسبی ) گویا نوعی سپاهی که مرسوم نقدی نداشته اند. مقابل رسمی . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : دولت نبرد منت رسمی و معاشی قرآن چه کند زحمت بوعمرو و کسائی .خاقانی (یادداشت ایضاً).
-
بنچاق
لغتنامه دهخدا
بنچاق . [ ب ُ ] (ترکی ، اِ) قباله . سند ملک . || سند (در تداول دفاتر رسمی ). سندی که بموجب آن معامله ای رسمی انجام گرفته و سندی که نشان دهنده ٔ انجام معامله ای است . و آن جز سند مالکیت است .
-
ژاکت
لغتنامه دهخدا
ژاکت . [ ک ِ ] (فرانسوی ، اِ) نام نوعی از لباس مردانه که در مواقع رسمی پوشند. || نام قسمی از لباس زنانه .
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابوالکمال کریدی . رجوع به احمدبن ابراهیم بن احمد رسمی شود.
-
استاژ
لغتنامه دهخدا
استاژ. [ اِ ] (فرانسوی ، اِ) دوره ٔ خدمتی که داوطلبان و مبتدیان برای فراگرفتن معلومات و تجارت پیش از استخدام و اشتغال رسمی گذرانند.
-
ارسکین
لغتنامه دهخدا
ارسکین . [ اِ ] (اِخ ) ابنزر. حکیم الهی از مردم اِکُس ّ و یکی از مؤسسین کنیسه ٔ مخالف عقاید رسمی اکس . (1680-1754م .).
-
خرنوک
لغتنامه دهخدا
خرنوک . [ خ َ ] (اِ) محصولی از بلوط. (یادداشت بخط مؤلف ). رجوع به بلوط رسمی شود.
-
روزمزد
لغتنامه دهخدا
روزمزد. [ م ُ ] (ص مرکب ) آنکه مزد خود روز بروز ستاند. (از یادداشت مؤلف ). کارگر یا کارمندی که حقوق رسمی و ثابت ماهانه ندارد و در مقابل روزهایی که کار میکند مزد دریافت میدارد. مقابل رسمی .- روزمزد کردن ؛ بکار گماردن کسی بعنوان روزمزد. میاومه . یِوا...