کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رسغ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
رسغ
لغتنامه دهخدا
رسغ. [ رُ ] (ع اِ) رُسُغ. خرده ٔ دست . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). خرده و استخوان رسغ هشت پاره است ، و رسغ را به پارسی خرده گویند. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). خردگاه دست و پای ستور. آن جای باریک که پیوندگاه سر دست و پا بود. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندر...
-
رسغ
لغتنامه دهخدا
رسغ. [ رُ س ُ ] (ع اِ) رُسْغ. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به رُسْغ شود.
-
رسغ
لغتنامه دهخدا
رسغ. [رَ س َ ] (ع اِمص ) سستی و فروهشتگی دست و پای ستور. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ). سستی در دست و پای شتر. (از اقرب الموارد). رجوع به رُسْغ شود.
-
واژههای همآوا
-
رصغ
لغتنامه دهخدا
رصغ. [ رُ ] (ع اِ) بند دست . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). رُسْغ. (ناظم الاطباء) (یادداشت مؤلف ) (اقرب الموارد). و رجوع به رُسْغ شود.
-
رثغ
لغتنامه دهخدا
رثغ. [ رَ ث َ ] (ع اِمص ) شکستگی زبان ، یعنی حرف «ر»را «ل » یا «غ »، و «س » را «ث » گفتن . لغتی است در لثغ. (از منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء).
-
جستوجو در متن
-
ذوزنقه
لغتنامه دهخدا
ذوزنقه . [ زَ ن َ ق َ ] (ع ص مرکب ، اِ مرکب ) (رسغ...) رجوع به رسغ... شود.
-
رصغ
لغتنامه دهخدا
رصغ. [ رُ ] (ع اِ) بند دست . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). رُسْغ. (ناظم الاطباء) (یادداشت مؤلف ) (اقرب الموارد). و رجوع به رُسْغ شود.
-
ارسغ
لغتنامه دهخدا
ارسغ. [ اَ س ُ ] (ع اِ) ج ِ رُسغ. (منتهی الأرب ).
-
شقاق
لغتنامه دهخدا
شقاق . [ ش ُ ] (ع اِمص ، اِ) کفتگی رسغ ستور. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). شکافتن پوست از سرما و جز آن در دو دست و روی . بیماریی باشد ستور راو آن ترکیدگیها باشد بر سر رسغ. (یادداشت مؤلف ).
-
رسغة
لغتنامه دهخدا
رسغة. [ رُ غ َ ] (ع اِ) رسغ. پیوندگاه سر دست و پای . (غیاث اللغات ).
-
انعال
لغتنامه دهخدا
انعال . [ اِ ] (ع مص ) نعل بستن در پای ستور. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). نعل بستن ستور را و موزه را. (تاج المصادر بیهقی ). || بسیارنعل شدن مرد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || (اِ) سپیدی میان سم و رسغ اسب ...
-
مراسغة
لغتنامه دهخدا
مراسغة. [ م ُ س َ غ َ ] (ع مص ) رسغ یکدیگر را در کشتی گرفتن . (از منتهی الارب ) (از متن اللغة) (از اقرب الموارد). و رُسغ، مفصل ما بین الکف و الساعد، و القدم الی الساق او مفصل ما بین الکف والذراع ، او مجتمع الساقین و القدمین . (متن اللغة).
-
پیوندگاه
لغتنامه دهخدا
پیوندگاه . [ پ َ /پ ِ وَ ] (اِ مرکب ) مفصل .بند. جای بهم پیوستن دو استخوان . جای متصل شدن سر دو استخوان . رسغ. پیوندگاه مشت . قصاص ؛ پیوندگاه هردو سرین . (منتهی الارب ). || فراهم آمدن گاه .