کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رساله داری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
رساله داری
لغتنامه دهخدا
رساله داری . [ رِ ل َ / ل ِ ] (حامص مرکب ) فرماندهی و سرداری افواج سواره . (ناظم الاطباء). و رجوع به رساله و رساله دار شود.
-
واژههای مشابه
-
رسالة
لغتنامه دهخدا
رسالة. [ رَ ل َ ] (ع اِمص ، اِ) رِسالة. به تمام معانی رِسالَة. (ناظم الاطباء). رجوع به رِسالة شود.
-
رسالة
لغتنامه دهخدا
رسالة. [ رِ ل َ ] (ع مص ) مصدر به معنی مراسلة. (ناظم الاطباء). رجوع به مراسلة شود. || مصدر به معانی رَسَل . (منتهی الارب ). و رجوع به رسل شود.
-
رسالة
لغتنامه دهخدا
رسالة.[ رِ ل َ ] (ع اِ) رساله . رجوع به رساله و رسالت شود. || (اِمص ) پیغامبری و فرستگانی . (ناظم الاطباء). پیغامبری . (منتهی الارب ). پیغامبری و بدین معنی بالفتح هم آمده است . (آنندراج ). نبوت . رسولی . رسالت . (یادداشت مؤلف ). || (اِ) پیغام . (ترج...
-
رساله دار
لغتنامه دهخدا
رساله دار. [ رِ ل َ / ل ِ ] (نف مرکب ) کسی که زیر فرمان او رساله بود، به عربی آنرا قائد گویند. (از آنندراج ). سرهنگ و سردار سواران . (ناظم الاطباء). و رجوع به رساله در معنی «فوج سواره ای از سپاه ...» شود.
-
ام رساله
لغتنامه دهخدا
ام رساله . [ اُم ْ م ِ رِ ل َ / ل ِ ] (ع اِ مرکب ) کرکس . (از المرصع). رخمه . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). غیر منصرف است بخاطر علم و مؤنث بودن . (از اقرب الموارد).
-
جستوجو در متن
-
ذورؤیتین
لغتنامه دهخدا
ذورؤیتین . [ رُءْ ی َ ت َ ] (ع ص مرکب ، اِ مرکب ) کلامی است که بی رعایت نقاط در دو زبان معنی بخشد. (آنندراج . از رساله ٔ عبدالواسع). و صاحب کشاف اصطلاحات الفنون در ذیل کلمه ٔ مضمون گوید: مضمون اللغتین ، نزد بلغا آن است که کاتب یا شاعر کلامی آرد که م...
-
نظام الدین
لغتنامه دهخدا
نظام الدین . [ ن ِ مُدْ دی ] (اِخ ) (سید) محمود شیرازی ملقب به داعی الی اﷲ معروف به شاه داعی شیرازی ، از عرفا و شاعران قرن نهم و از مریدان شاه نعمت اﷲ ولی کرمانی است ، هدایت دیوان او را مشتمل بر پنجاه هزار بیت نوشته است ، او راست : نسایم گلشن در شرح ...
-
الفتی ساوجی
لغتنامه دهخدا
الفتی ساوجی . [ اُ ف َی ِ وَ ] (اِخ ) فرزند حسین ساوجی . شاعر قرن یازدهم هجری . وی بهند سفر کرد و از مقربان عبداﷲ قطب شاه شد، و رساله ای در عروض و قافیه بنام او تألیف کرد. در اواخر عمر به اصفهان آمد و با نصرآبادی صاحب تذکره ٔ نصرآبادی ملاقات نمود. ش...
-
بیدل کرمانشاهی
لغتنامه دهخدا
بیدل کرمانشاهی . [ دِ ل ِ ک ِ ] (اِخ ) محمدبن میرزا علی محمد اصلش از چلاب مازندران و از بنی اعمام میرزا علیقلی متخلص به اقبال . در ایام کودکی پدرش او را برای تحصیل علوم عربی و ادبی به کرمانشاه برد بعد از پدر بمنصب سررشته داری و مباشری آتشخانه و نظام ...
-
بالفور
لغتنامه دهخدا
بالفور. (اِخ ) (آرتور- جمس ، لرد..) از رجال معروف سیاست انگلستان که به سال 1848 م . در اسکاتلند بدنیا آمد و در سال 1930 م . درگذشت . او در کنگره ٔ برلن (1878) از اعضای مؤثر بشمار میرفت . به ادبیات و فلسفه و حکمت الهی علاقه داشت و رساله ای تحت عنوان ...
-
ابن فضل ا
لغتنامه دهخدا
ابن فضل ا. [ اِ ن ُ ف َ لِل ْ لاه ] (اِخ ) شهاب الدین ابوالعباس احمدبن محیی الدین ، فرزند یحیی بن جمال الدین سابق الذکر. در شعر و ادب و جغرافیا و تاریخ و تراجم احوال و خاصه در تاریخ مغول و ترک و هند و نیز هیئت و اسطرلاب و فقه شافعی فرید عصر خویش بوده...
-
اسقف
لغتنامه دهخدا
اسقف . [ اُ ق ُ / اُ ق ُف ف ] (معرب ، ص ، اِ) (از یونانی ِ اِپیسکُپُس ) رئیس ابرشیة.رئیس اسقفیه . حاکم ترسایان . (مهذب الاسماء). مقامی دینی مسیحی پس از مطران که در هر شهری بوده است . (مفاتیح ) (محمودبن عمر). خطیب و واعظ نصاری که انجیل بخواند و عالم د...