کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رزح پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
رزح
لغتنامه دهخدا
رزح . [ رَ ] (ع مص ) نیزه زدن کسی و خسته کردن . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ).
-
رزح
لغتنامه دهخدا
رزح . [ رُزْ زَ ] (ع ص ، اِ) ج ِ رازح . شتران لاغر. (از منتهی الارب ). ابل رزح ؛ شتران لاغر.ج ِ رازح ، به معنی شتر افتاده از لاغری . (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). رجوع به رازح شود.
-
واژههای همآوا
-
رضح
لغتنامه دهخدا
رضح . [ رَ ] (ع اِ) سفال که به وقت کوفتن برجهد و پراکنده شود. (منتهی الارب ).
-
رضح
لغتنامه دهخدا
رضح . [ رَ ] (ع مص ) ریزه کردن سنگ ریزه و همچنین سفال خرمارا. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). شکستن استه ٔ خرما و سنگ . (تاج المصادر بیهقی ).
-
رضح
لغتنامه دهخدا
رضح . [ رُ ] (ع اِ) اسم است ترضّح را. (منتهی الارب ) (آنندراج ). ریزریزه ٔ سفال خرما. (ناظم الاطباء). سفال خرمای شکسته و ریزه شده . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). || شکسته و ریزه شده از هر چیز. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ).
-
رضه
لغتنامه دهخدا
رضه . [ رَ ض َه ْ ](علامت اختصاری ) رمز رضی اﷲ عنه . (یادداشت مؤلف ).
-
رزه
لغتنامه دهخدا
رزه . [ رَ زَ ] (اِخ ) دهی از دهستان طبس مسینای بخش درمیان شهرستان بیرجند. سکنه ٔ آن 210 تن . آب آنجا از قنات . محصول عمده ٔ آن غلات است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
-
رزه
لغتنامه دهخدا
رزه . [ رَ زَ ] (اِخ ) دهی از دهستان قیلاب پایین بخش الوار گرمسیری شهرستان خرم آباد. آب آنجا از چشمه . محصولات عمده ٔ آن غلات و لبنیات . صنایع دستی زنان فرشبافی است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
-
رزه
لغتنامه دهخدا
رزه . [ رَ زَ ] (اِخ ) دهی از دهستان قیلاب بخش اندیمشک شهرستان دزفول . سکنه ٔ آن 200 تن . آب آنجا از چشمه . محصول عمده ٔ آن غلات . صنایع دستی زنان قالیبافی . ساکنان از طایفه ٔ عشایرند. قلعه ٔ رزه از آثار قدیمی است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
-
رزه
لغتنامه دهخدا
رزه . [ رَ زَ / زِ ] (اِ) طناب که آنرا رجه نیز گویند. (فرهنگ جهانگیری ). رژه . (آنندراج ) (از شعوری ج 2 ص 15). رجه و شریطه و طنابی از لیف خرما و جز آن که دو سر آن را به جایی بند کنند و جامه و لنگی و مانند آن بر وی اندازند. (ناظم الاطباء) (لغت محلی شو...
-
جستوجو در متن
-
رازح
لغتنامه دهخدا
رازح . [ زِ ] (ع ص ) هلاک شونده از لاغری . (از اقرب الموارد). || شتر افتاده از لاغری . ج ، رُزَّح . (منتهی الارب ).
-
رزحی
لغتنامه دهخدا
رزحی . [ رَ حا ](ع ص ، اِ) ابل رَزاحی ̍ و رَزْحی ̍ و رُزَّح ؛ شتران لاغر. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
مرازیح
لغتنامه دهخدا
مرازیح . [م َ ] (ع ص ) ابل مرازیح ؛ شتران لاغر. (منتهی الارب ). شتران مانده از لاغری . (ناظم الاطباء). مهزولة ساقطة رزاحی . رزحی . رزح . روازح . (اقرب الموارد). ناقه هائی که ازدرد یا لاغری فروافتند. ج ِ مرزاح . (از متن اللغة).