کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رذیله پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
رذیله
لغتنامه دهخدا
رذیله . [ رَ ل َ ] (ع ص ) ناشایسته و زشت و دون و فرومایه . (ناظم الاطباء). || (اِمص ) رَذیلة. رَذیلت . ناکسی و فرومایگی . (غیاث اللغات از صراح اللغه و منتخب اللغات ).
-
واژههای مشابه
-
رذیلة
لغتنامه دهخدا
رذیلة. [ رَ ل َ ] (ع اِمص ) رذیلت . ناکسی و حقارت . ضد فضیلة. (ناظم الاطباء). ناکسی . ضد فضیلت . (منتهی الارب ). ناکسی . مقابل فضیلت . (آنندراج ). ج ، رَذائِل . و رجوع به رذیله شود. || (ص ) زن ناکس و فرومایه . (آنندراج ) (غیاث اللغات از صراح اللغه و ...
-
جستوجو در متن
-
رذیلت
لغتنامه دهخدا
رذیلت . [ رَ ل َ ] (ع اِمص ) رذیلة. رذیله . ناکسی و فرومایگی . (غیاث اللغات از صراح اللغة). آهو. ضد فضیلت . رذیله . (یادداشت مؤلف ). رجوع به رذالت و رذیلة و رذیله شود.
-
رذائل
لغتنامه دهخدا
رذائل . [ رَ ءِ ] (ع اِ) رذایل . ج ِ رَذیلة. (ناظم الاطباء). ج ِ رذیلة، به معنی ناکسی وفرومایگی . (آنندراج ). رجوع به رذایل و رذیلة شود.- ام الرذائل ؛ کنایه از جهل و نادانی است ،مقابل ام الفضائل ، که کنایه از علم و دانایی است . (آنندراج ).
-
رذایل
لغتنامه دهخدا
رذایل . [ رَ ی ِ ] (ع اِ) رذائل . ج ِ رذیلة یا رذیلت . ناکسیها و فرومایگیها و این جمع رذیلت است . (غیاث اللغات ). رجوع به رذائل و رذیلت و رذیلة شود.
-
رزیلة
لغتنامه دهخدا
رزیلة. [ رَ ل َ ] (ع ص ) رذیله . رذیلة. تأنیث رزیل : اخلاق رزیله . صفت زشت . آهو. (یادداشت مؤلف ). || (اِمص ) مقابل فضیلت . (یادداشت مؤلف ). در اصل با ذال است ولی در رسم خط امروز گاهی با «ز» نوشته شود. و رجوع به رزیل و رذیلت و رذیلة شود.
-
فضیلة
لغتنامه دهخدا
فضیلة. [ ف َ ل َ ](ع اِمص ) فزونی . (منتهی الارب ). مزیت . خلاف نقیصه و رذیله . (از اقرب الموارد). || پایه ٔ بلند در فضل . ج ، فضایل . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
حسنة
لغتنامه دهخدا
حسنة. [ ح َ س َ ن َ ] (ع ص ) مؤنث حسن . نعت مؤنث از حُسن . نیک . نیکو. خوب : امراءة حسنةالمرأی ؛ زنی خوبروی . نکومنظر. رائقه . مقابل قبیحة. و مقابل سیئة. و مقابل رذیلة: اخلاق حسنة؛ صفات پسندیده .
-
اسکلتن
لغتنامه دهخدا
اسکلتن . [ اِ ک ِ ت ُ ] (اِخ ) یکی از مشاهیر شعرای انگلستان . مولد کمبرلاند سال 1460 م . و وفات در سنه ٔ 1529. وی در فکاهیات و هجاء اشتهار یافته است . اسکلتن بخانواده ای رهبان منسوب بوده و در عین حال بهجو اخلاق رذیله ٔ همین طایفه پرداخته و بهمین علت ...
-
چپلک
لغتنامه دهخدا
چپلک . [ چ ِ ل َ ] (ص ) پلید و مردار و بناشایست آلوده را گویند. (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). کسی که خود را به چیزهایی آلوده دارد و کارهای ناشایسته و چرکین کند. (جهانگیری ). کسی که خود را به اعمال رذیله آلوده کند. (فرهنگ نظام ). چپل . چرکین و ن...
-
ناکسی
لغتنامه دهخدا
ناکسی . [ ک َ ] (حامص مرکب ) بیقدری . خواری . حقارت . ذلت . پستی . (از ناظم الاطباء). کسی نبودن . بی ارزشی . عدم قابلیت . بی ارجی . هیچکسی : تا ز ریاضت به مقامی رسی کت به کسی درکشد این ناکسی . نظامی .هر کس که به بارگاه سامی نرسداز ناکسی و تباه نامی ن...
-
فضیلت
لغتنامه دهخدا
فضیلت . [ ف َ ل َ ] (ع اِمص ) فضیلة. رجحان . برتری . مزیت .فزونی . (از منتهی الارب ) : آدمیان را به فضیلت نطق و مزیت عقل از دیگر حیوانات ممیز گردانید. (کلیله و دمنه ). چه هرکه از خرد بهره دارد فضیلت او بر وی پوشیده نماند. (کلیله و دمنه ). چندانک اندک...
-
خصال
لغتنامه دهخدا
خصال . [ خ ِ ] (ع اِ) خویها. خصلت ها خواه نیک باشد یا بد. (ناظم الاطباء). ج ِ خصلت . (یادداشت بخط مؤلف ) : مأمور خداوند مصر و عصرم محمود بدو شد چنین خصالم . ناصرخسرو.و هر که بدین خصال متحلی گشت شاید که بر حاجت خویش پیروز آید. (کلیله و دمنه ). و معا...