کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ردّ زمینلغزه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
رد
لغتنامه دهخدا
رد. [ رَ دِن ْ ] (ع ص ) رجل رد؛ مرد هالک و المؤنث بالهاء. (منتهی الارب ).
-
رد
لغتنامه دهخدا
رد. [ رَدد ] (ع مص ) بازگردانیدن . (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (تاج المصادر بیهقی ) (از شعوری ج 2 ص 4) (دهار) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ص 51) (منتهی الارب ) (غیاث اللغات از منتخب اللغات ). برگردانیدن . (از اقرب الموارد). واگردانیدن . (مصادر اللغ...
-
رد
لغتنامه دهخدا
رد. [ رَدد/ رَ ] (از ع ، اِمص ) مخفف رَدّ. دفع و طرد. (ناظم الاطباء). و رجوع به رَدّ شود. || (ص ) مردودو ازنظرافتاده . (ناظم الاطباء) (برهان ) : مرد هنرمند کش نباشد گوهرباشد چون منظری قواعد اورد. منوچهری .از خلیل آموز و قربان کن ولدتن بنه بر آتش نمرو...
-
رد
لغتنامه دهخدا
رد. [ رِدد ] (ع اِ) عماد هر چیز و قوام آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). عماد شی ٔ. (از اقرب الموارد).
-
رد زدن
لغتنامه دهخدا
رد زدن . [ رَ زَ دَ ] (مص مرکب ) رد پای کسی را گرفتن . || نشان به جایی بردن . (فرهنگ فارسی معین ).
-
رد شدن
لغتنامه دهخدا
رد شدن . [ رَ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) قبول نشدن . پذیرفته نشدن . مردود گردیدن . (یادداشت مؤلف ). مردودشدن . رفوزه شدن (در امتحان ). (فرهنگ فارسی معین ).- رد شدن پیشنهاد در مجلس شوری یا سنا ؛ پذیرفته نشدن آن . (یادداشت مؤلف ).- رد شدن شاگرد در امتحان ؛...
-
رد کردن
لغتنامه دهخدا
رد کردن . [ رَدد / رَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بازگردانیدن . (آنندراج ). بازدادن . (فرهنگ فارسی معین ). عودت دادن . پس دادن . واپس دادن . (یادداشت مؤلف ). رجعت دادن و پس فرستادن و واپس دادن و برگردانیدن و بازفرستادن . (ناظم الاطباء).- رد کردن سلام ؛ جوا...
-
رد گشتن
لغتنامه دهخدا
رد گشتن . [ رَ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) قبول نشدن . رد شدن . مردود شدن : گر نیندی واقفان امر کن در جهان رد گشته بودی این سخن . مولوی .و رجوع به رد شدن شود.
-
رد مظالم
لغتنامه دهخدا
رد مظالم . [ رَدْ دِ م َ ل ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) رد مظلمه . در اصطلاح فقه ، مالی که کسی به حاکم شرع دهد بابت دین یا دیونی که بر ذمّه دارد و داین آن معلوم نیست ، خواه داین آن شرع باشدو خواه عامه ٔ مردم ، غالباً این اصطلاح به دیونی اطلاق می شود ...
-
رد گم کردن
لغتنامه دهخدا
رد گم کردن . [ رَ گ ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) در تداول عامه ، پی گم کردن . اثر چیزی یا کاری را از بین بردن . ایز گم کردن . بمجاز، گمراه ساختن . توجه و نظر کسی را از چیزی اصلی منحرف گردانیدن و بسوی چیز دیگر کشانیدن .
-
رد و بد
لغتنامه دهخدا
رد و بد. [ رَ دُ ب َ ] (ص مرکب ، از اتباع ) (از: «رد» عربی + «بد» فارسی ) ناسزا و ناخوب . سخنهای کج واکج که در حالت بحث و مکابره بر زبان آرند. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). ناسزا .
-
بد و رد
لغتنامه دهخدا
بد و رد. [ ب َ دُ رَ ] (ص مرکب ، از اتباع ) بدوبیراه . (از فرهنگ لغات عامیانه ٔ جمال زاده ): فلان بچه های بد و ردی دارد. با آدمهای بد و رد نشستن بد است . معاشرهای بد و رد. (از یادداشتهای مؤلف ). بد و رد گفتن ؛ بد و بیراه گفتن .