کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ردن
لغتنامه دهخدا
ردن . [ رَ ] (ع اِ) آواز کوفتن سلاح بر یکدیگر. (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
ردن
لغتنامه دهخدا
ردن . [ رَ ] (ع مص ) دود کردن . (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || برهم نهادن کالا. (تاج المصادر بیهقی ) (دهار) (از اقرب الموارد). بر یکدیگر نهادن رخت . (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (منتهی الارب ). || برهم تافتن .(از منتهی ال...
-
ردن
لغتنامه دهخدا
ردن . [ رَ دَ ] (ع اِ) تنکی . (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (منتهی الارب ). || پوست که با بچه بیرون آید در وقت زادن . (مهذب الاسماء) (از اقرب الموارد). پوست تنک که در وی شتربچه وقت زادن و بیرون آمدن از رحم درکشیده شده باشد. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب...
-
ردن
لغتنامه دهخدا
ردن . [ رَ دَ ] (ع مص ) پراگرفتن و درکشیده شدن پوست بر اندام . (آنندراج ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). درکشیده شدن و منقبض شدن پوست . (از اقرب الموارد). ترنجیدن پوست بر اندام . چروکیدن و چروکیده شدن .
-
ردن
لغتنامه دهخدا
ردن . [ رُ ] (ع اِ) تریز و بن آستین . ج ، اَردان . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ). سر آستین . (دهار). بن آستین و عرب طلا و نقره ٔ خود را در آن می گذارند. حریری گفته : «اذا ثقل ردنی خف علی َّ ان اکفل ابنی ». (از اقرب الموارد). || (ص ) نرم و ...
-
جستوجو در متن
-
رادن
لغتنامه دهخدا
رادن . [ دِ ] (ع ص ) اسم فاعل از ردن . رجوع به رَدن و رَدَن شود. || (اِ) زعفران . || سرخی به زردی آمیخته . و منه بعیر رادنی و ناقة رادنیة؛ ای ، خالطت حمرته صفرة. (منتهی الارب ) (آنندراج ). احمررادنی : خالطت حمرته صفرة کالورس . (اقرب الموارد).
-
اردان
لغتنامه دهخدا
اردان . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ رُدن . تیریزها. بن های آستین .
-
غرودنو
لغتنامه دهخدا
غرودنو. [ غْرُدْ / غ ُ رُدْن ُ ] (اِخ ) تلفظ ترکی از گرودنو . (قاموس الاعلام ترکی ). رجوع به گرودنو شود.
-
پراگرفتن
لغتنامه دهخدا
پراگرفتن . [ پ َ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب )فراگرفتن : رَدَن َ رَدناً؛ پراگرفت . (منتهی الارب ).
-
اردان
لغتنامه دهخدا
اردان . [ اِ ] (ع مص ) همیشه بودن ، چنانکه تب و غیر آن . اردان حُمّی ̍؛ پیوسته شدن تب . (تاج المصادربیهقی ). ثابت و برقرار ماندن تب . (منتهی الارب ). || اردان قمیص ؛ رُدن ساختن پیرهن را. ردن ساختن برای پیراهن . (منتهی الارب ). آستین کردن جامه را. طرا...
-
تردین
لغتنامه دهخدا
تردین . [ ت َ ] (ع مص ) جامه را بن آستین کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). ردن ساختن برای پیراهن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (المنجد). تریز ساختن برای پیراهن . (ناظم الاطباء).
-
برهم نهادن
لغتنامه دهخدا
برهم نهادن . [ ب َ هََ ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) بروی یکدیگر گذاشتن . (یادداشت دهخدا). یکی را بر زبر دیگری جای دادن . (یادداشت دهخدا). اًطباق . (منتهی الارب ). تَخصیف . تَنضید. (تاج المصادر بیهقی ). خَصف . (دهار). رَکم . (ترجمان القرآن جرجانی ). ضَم ...
-
پشت
لغتنامه دهخدا
پشت . [ پ ُ ] (اِ) قسمت خلفی تن از کمر به بالا. ظهر.اَزْر. قرا. قری . قَروان و قَرَوان . حاذ. مطا. قصب .سَراة. قَرقَر. قِرقری ّ. (منتهی الارب ) : پشت خوهل سر تویل و روی بر کردار قیر ساق چون سوهان و دندان بر مثال دستره . غواص (از لغت نامه ٔ اسدی ).بست...