کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ردف پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ردف
لغتنامه دهخدا
ردف . [ رَ ] (ع مص ) پیروی کردن کسی را و پیرو او شدن . (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). پیروی کردن کسی را. (از اقرب الموارد). از پی فراشدن . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار). از پی درآمدن . (ترجمان القرآن جرجانی چ دبیرسیاقی ص 51). || پشت سر کس...
-
ردف
لغتنامه دهخدا
ردف . [ رَ دَ ] (ع مص ) لغتی است از رَدْف در پیروی کاری . (از اقرب الموارد).
-
ردف
لغتنامه دهخدا
ردف . [ رِ ] (ع اِ) نشیننده ٔ سپس سوار. (آنندراج ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (غیاث اللغات ) (از اقرب الموارد). || هرچه در پس چیزی لازم باشد. (آنندراج ) (ناظم الاطباء)(منتهی الارب ). هرچه تابع چیزی باشد. (از اقرب الموارد). || سرین . (آنندراج ) (نا...
-
واژههای مشابه
-
حرف ردف
لغتنامه دهخدا
حرف ردف .[ ح َ ف ِ رِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) از حروف قافیه است . شمس قیس گوید: هر الف و واو و یاء که ماقبل رَوی ّ باشد آنرا ردف خوانند و آن قافیت را مُرْدَف خوانند بسکون راء، بشرط آنکه ماقبل واو مضموم باشد و ماقبل یاء مکسور همچنانکه ماقبل الف ابد...
-
جستوجو در متن
-
ارداف
لغتنامه دهخدا
ارداف . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ رِدف .
-
میان سرون
لغتنامه دهخدا
میان سرون . [ س ُ ] (اِ مرکب ) ردف . کفل . عجز. (بحر الجواهر).
-
ردافة
لغتنامه دهخدا
ردافة. [ رِ ف َ ] (ع اِمص ) ردافت . اسم است از ارداف پادشاهان در جاهلیت و آن چنین بوده که شاه هر جا می نشسته رِدف در سمت راست او می نشسته و همینکه پادشاه می نوشید او پیش از مردم می نوشیدو آنگاه که پادشاه به جنگی می رفت ردف در جای او می نشست و تا بازگ...
-
مردف
لغتنامه دهخدا
مردف . [ م ُ دَ ] (ع ص ) ردف دار.- قافیه ٔ مردف ؛ آن قافیه که دارای حروف ردف باشد و ردف عبارت است از الف یا واو یا یائی که پیش از حرف روی آید، مثلاً مار، بار؛ عور، نور؛ سیر، شیر. که نوع اول را مردف به الف و نوع دوم را مردف به واو و نوع آخر را مردف ب...
-
ذنب الدجاجة
لغتنامه دهخدا
ذنب الدجاجة. [ ذَ ن َ بُدْ دُ ج َ ] (اِخ ) رِدف کوکبی روشن از قدر دوم بر ذنب صورت الدجاجة و آن را ردف نیز خوانند. (از جهان دانش ). و اخترشناسان معاصر آن را از قدر اول شمارند و آن در هر ثانیه 39 میل به منظومه ٔ شمسی نزدیک میشود. و اینکه قدمای منجمین ا...
-
ترک نشستن
لغتنامه دهخدا
ترک نشستن . [ ت َ ن ِ ش َ ت َ ](مص مرکب ) پشت سر کسی بر مرکبی سوار شدن . دو پشته سوار مرکبی شدن : رِدف ؛ از پی کسی بر مرکبی درنشستن .
-
حذو
لغتنامه دهخدا
حذو. [ ح َذْوْ ] (ع اِ) برابر. حِذة. حذوة: داره حذو داری . (منتهی الارب )؛ خانه ٔ او روبرو (مقابل ، برابر) خانه ٔ من است . || (اصطلاح عروض ) حرکت قبل ازرَوی ّ. الحذو فی العروض ، حرکة مثل الردف . نام حرکت ماقبل ردف و قید است . (غیاث ). شمس قیس گوید: ح...
-
ردافت
لغتنامه دهخدا
ردافت . [ رِ ف َ ] (ع اِمص ) ردافة. کار ردیفی ملک مانند خلافت . (منتهی الارب ) (آنندراج ). خلافت از «ردف » و آن لقب خلیفه های ملک حیره بوده است . (مفاتیح العلوم ). و رجوع به ردافة شود.
-
سناد
لغتنامه دهخدا
سناد. [ س ِ ] (ع اِ) در شعر عرب اختلاف حذو است و اختلاف تأسیس و در شعر پارسی اختلاف رِدْف است ، چنانکه گفته اند:کنی ناخوش به ما بر زندگانی اگر از ما دمی دوری گزینی . (المعجم چ مدرس رضوی ص 284).یکی از عیوب ملقبه ٔ قافیه و آن عبارت از اختلاف ردف اصلی ...