کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ردادی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ردادی
لغتنامه دهخدا
ردادی . [ رَدْ دا ] (حامص ) عمل رداد. جبر و رد عظام . به جای بازبردن اندامهاکه از جای خویش بیرون آید. جا انداختن . شکسته بندی . (یادداشت مؤلف ). رجوع به رَدّاد و شکسته بندی شود.
-
ردادی
لغتنامه دهخدا
ردادی . [ رَدْ دا ] (ص نسبی ) از انتسابهای اجدادی است . (از انساب سمعانی ).
-
جستوجو در متن
-
شکسته بندی
لغتنامه دهخدا
شکسته بندی . [ ش ِ ک َ ت َ / ت ِ ب َ ] (حامص مرکب ) عمل و شغل شکسته بند. جبر. ردادی . مجبری . آروبندی . (یادداشت مؤلف ). رجوع به شکسته بند شود. || آرام بخشی دلهای شکسته . آسوده ساختن خاطرهای آزرده : هر کجا دل شکسته ای بینندکارشان جز شکسته بندی نیست ...
-
شکسته بند
لغتنامه دهخدا
شکسته بند. [ ش ِ ک َ ت َ / ت ِ ب َ ] (نف مرکب ) کسی که استخوانهای شکسته را میبندد و پیوندهای دررفته را جبیره میکند. آروبند (در تداول مردم قزوین ). رداد. (ناظم الاطباء). مجبر. جابر. (منتهی الارب ). کسی که علاج اعضای شکسته کند. (از آنندراج ). آروبند. ا...