کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رخنهابزار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
ابزار
لغتنامه دهخدا
ابزار. [ اَ ] (اِ) افزار. اوزار. ادات . آلت . وسیله . مایه . || آنچه در دیگ کنند پختن را. دیگ افزار. || آنچه بدان طعام خوشبو کنند. و فرق ابزار با توابل آن است که ابزار از ترینه باشد و توابل از ادویه ٔ یابسه . و بجای یکدیگر نیز استعمال شوند. بهارات . ...
-
ابزار
لغتنامه دهخدا
ابزار. [ اَ ] (اِخ ) نام قریه ای به دوفرسنگی نیشابور، و جماعتی از اهل علم منسوب بدین قریه اند.
-
ابزار
لغتنامه دهخدا
ابزار. [ اُ ] (اِ) گیاهی است ساقش نازک و شکننده و در انتهای ساق برگ ها بهم پیچیده به جای گل و در بهار دربلاد بارده و جاهای سایه و مکانی که نمناک باشد و مواضعی که آب مدتی در او ایستاده باشد روید و در بغداد و موصل او را در شیر پخته میخورند. با اندک تلخ...
-
رخنه
لغتنامه دهخدا
رخنه . [ رَ ن َ ] (اِخ ) (جنگ ...) جنگی است که به سال 385 هَ . ق . بین سپاهیان سبکتکین و محمود با سیمجوریان در نیشابور درگرفت و بوعلی سیمجور در آن به محمود و سبکتکین شکست داد. ابوالفضل بیهقی گوید: عامه ٔ شهر پیش بوعلی سیمجور رفتند و به آمدن وی شادی ک...
-
رخنه
لغتنامه دهخدا
رخنه . [ رَ ن َ ] (اِخ ) دهی از دهستان طبس مسینای بخش در میان شهرستان بیرجند. سکنه ٔ آن 48 تن . آب آن از قنات و محصول عمده ٔ آنجا غلات و شلغم است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
-
رخنه
لغتنامه دهخدا
رخنه . [ رَ ن َ ] (اِخ ) دهی از دهستان مرکزی بخش فریمان شهرستان مشهد. سکنه ٔ آن 693 تن . آب آن از چشمه . محصول آنجا غلات و چغندر. راهش در تابستان اتومبیل رو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
-
رخنه
لغتنامه دهخدا
رخنه . [ رَ ن َ / ن ِ ](اِ) راهی که در دیوار واقع شده باشد. (ناظم الاطباء) (از لغت محلی شوشتر نسخه ٔ خطی کتابخانه ٔ مؤلف ) (برهان ). سوراخ دیوار و جز آن . (انجمن آرا) (از شعوری ج 2 ص 15) (آنندراج ) (فرهنگ رشیدی ) (فرهنگ سروری ). راهی است در خانه . (...
-
رخنه
لغتنامه دهخدا
رخنه . [ رُ ن َ / ن ِ ] (اِ) کاغذ. (ناظم الاطباء) (لغت محلی شوشتر نسخه ٔ خطی کتابخانه ٔ مؤلف ) (از لغت فرس اسدی ) (از فرهنگ اوبهی ) (فرهنگ جهانگیری ) (آنندراج ) (از برهان ) (فرهنگ رشیدی ) (فرهنگ سروری ) (فرهنگ نظام ). قرطاس . (لغت محلی شوشتر) (از بر...
-
رخنه
لغتنامه دهخدا
رخنه . [رَ ن َ ] (اِخ ) دهی از دهستان نهبندان بخش شوسف شهرستان بیرجند. سکنه ٔ آن 103 تن . آب آن از قنات و محصول آنجا غلات می باشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
-
رخنه رخنه
لغتنامه دهخدا
رخنه رخنه . [ رَ ن َ / ن ِ رَ ن َ / ن ِ ] (ص مرکب ) شکاف شکاف . چاک چاک . سوراخ سوراخ : تن نای شد رخنه رخنه ز غم که دیگر نخواهد برآمدش دم . فردوسی .زآن زمینها که رخنه کرد عجوزمانده آن خاک رخنه رخنه هنوز. نظامی . || کنگره دار. دندانه دار : ز عین فعل ب...
-
نوشت ابزار
لغتنامه دهخدا
نوشت ابزار. [ ن ِ وِ اَ ] (اِ مرکب ) نوشت افزار. (یادداشت مؤلف ).
-
دست ابزار
لغتنامه دهخدا
دست ابزار. [ دَ اَ ] (اِ مرکب ) دست افزار. دست اوزار. ابزار دست و آلت و ادات واسباب . (ناظم الاطباء) : آهن از سنگ بدر آورد [ هوشنگ ] و از آن آلات ساخت و دست ابزار درودگری ودرخت فرمود بریدن ... (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 27).
-
دیگ ابزار
لغتنامه دهخدا
دیگ ابزار. [ اَ ] (اِ مرکب ) دیگ افزار. حوایج القدر. ابزارالطبیخ . آنچه برای پختن ضرورت دارد. (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به دیگ افزار شود.
-
بوی ابزار
لغتنامه دهخدا
بوی ابزار. [ اَ ] (اِ مرکب ) رجوع به بوی افزار شود.
-
خشک ابزار
لغتنامه دهخدا
خشک ابزار. [ خ ُ اَ ] (اِ مرکب ) علفهای خوشبوی خشک . (از ناظم الاطباء). || آن قسمت از توابل که خشک است چون فلفل و دارچین و زیره نه ترچون پیازو سیر. افحاء. (دستوراللغة). خشک افزار. خشک اوزار.