کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رختخواب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
رختخواب
لغتنامه دهخدا
رختخواب . [ رَ ت ْ / ت ِ خوا / خا ] (اِمرکب ) جامه ٔ خواب که مجموع لحاف و برخوابه (توشک ) و متکا و بالش و غیره است .فراش . بستر. جا. جای . بسترآهنگ . (یادداشت مؤلف ).- رختخواب افکندن در جایی ؛ ساکن شدن در آن جای . مقیم گردیدن در آنجا. اقامت ورزیدن ...
-
واژههای مشابه
-
چادر رختخواب
لغتنامه دهخدا
چادر رختخواب . [ دَ / دُ رِ رَ ت ِ خوا /خا ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کرباسی که رختخواب در آن پیچند. (آنندراج ). چادرشب . رجوع به چادرشب شود.
-
واژههای همآوا
-
رخت خواب
لغتنامه دهخدا
رخت خواب . [ رَ ت ِ خوا / خا ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) لباس خواب . جامه ٔ خواب . (یادداشت مؤلف ). جامه ای که شب هنگام پوشند. جامه ای که بوقت خواب به تن کنند. جامه که در بستر به بر نمایند.
-
جستوجو در متن
-
چادرشب
لغتنامه دهخدا
چادرشب . [ دَ / دُ ش َ ] (اِ مرکب ) جامه ای که در آن رختخواب و بستر پیچند. (ناظم الاطباء). چادر رختخواب ؛ چارشب . چارچب : راحت میخوارگان از پرتو ماهست و بس بسته در چادرشب مهتاب رختخواب را.تأثیر (از آنندراج ).
-
یاتاق
لغتنامه دهخدا
یاتاق . (ترکی ، اِ) بستر. رختخواب . جایی که در آن می خوابند. || مأوی .
-
مفراش
لغتنامه دهخدا
مفراش . [ م ُ ] (اِ) به لغت مراکش ، مفرش و جوال مانندی که در آن بستر و رختخواب می گذارند. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ).
-
جاجو
لغتنامه دهخدا
جاجو. (اِ مرکب ، از اتباع ) در تداول عامه بمعنی رختخواب است : جاجوی بچه ها را درست کردن . جاجوی حسابی نداشتن .
-
جا انداختن
لغتنامه دهخدا
جا انداختن . [ اَت َ ] (مص مرکب ) رختخواب گستردن . || استخوان از جای رفته را بجای خود بازآوردن . (شکسته بندی ). || کسی یا چیزی را بموقعی دلخواه آوردن .
-
بیری
لغتنامه دهخدا
بیری . (اِ) فرش و گستردنی . (از برهان ). فرش وگستردنی و رختخواب . (انجمن آرا) (آنندراج ). بستر. فراش . فرش و مسند و هر چیز گستردنی . (ناظم الاطباء).
-
چهارطاق افکندن
لغتنامه دهخدا
چهارطاق افکندن . [ چ َ / چ ِ اَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از خوابگاه آماده ساختن است . بستر افکندن . رختخواب پهن کردن . جامه ٔ خواب گستردن .
-
کندخانه
لغتنامه دهخدا
کندخانه . [ ک ُ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) سبد کوچک . || خوابگاه . (ناظم الاطباء) (اشتینگاس ). || رختخواب . (ناظم الاطباء). || (ص مرکب ) دلگیر. || زبون و عاجز. (ناظم الاطباء) (اشتینگاس ).
-
جامه ٔ شب
لغتنامه دهخدا
جامه ٔ شب . [ م َ / م ِ ی ِ ش َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) بستر. رختخواب . فراش : چون سرم از مستی وز خواب گران گشت درکشم او را بجامه ٔ شب یکبار.فرخی .