کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رخبینه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
رخبینه
لغتنامه دهخدا
رخبینه . [ رُ ن َ / ن ِ ] (اِ)آنچه از رخبین سازند. هر چیز که از دوغ ترش سازند. (ناظم الاطباء) (از برهان ) (لغت محلی شوشتر نسخه ٔ خطی کتابخانه ٔ مؤلف ). رجوع به رخبین شود. || صمغ صنوبر و تربانتین . (ناظم الاطباء) (از برهان ).
-
جستوجو در متن
-
رخبیره
لغتنامه دهخدا
رخبیره . [ رَ رَ / رِ ] (اِ) رخبینه . آب پنیر که به عربی ماء جبن گویند و در برخی از فرهنگها به معنی دوغ و در بعضی ماست خشک شده (کشک ) آمده ، ولی همه ٔ فرهنگها در اینکه از جنس شیر و ماست بدست می آید اتفاق دارند. (از شعوری ج 2 ص 15). و رجوع به رخبین و ...
-
آزا
لغتنامه دهخدا
آزا. (اِ) در فرهنگهای فرانسوی در ریشه ٔ کلمه ٔ آسافوتیدا به معنی انقوزه مینویسند که اصل این کلمه از آزای فارسی به معنی راتیانج و رخبینه ، و فوتیدای لاطینی بمعنای گنده است .
-
خدوک
لغتنامه دهخدا
خدوک . [ خ ُ / خ َ ] (اِ) پراکنده و پریشان شدن طبیعت باشد از امور ناملایم . (برهان قاطع) (از ناظم الاطباء). برهم زدگی دل که از دغدغه و دست در زیر بغل کردن کسی دیگر را یا از سخن ناملایم بهم رسد. (آنندراج ) (انجمن آرای ناصری ) (غیاث اللغات ). || قهر و ...